بسم الله سید ابن طاووس در اقبال با استناد به ابن عباس روایت کرده است که گفت: «حضرت آدم علیه السلام به خدای متعال عرضه داشت خدای من! مرا از بهترین و دوستداشتنی ترین روزها در نزد خودت آگاه کن. خدا به وی وحی کرد: ای آدم! محبوب ترین اوقات پیش من روز نیمه رجب است. ای آدم در این روز با فرمانبرداری از من، میهمان کردن، روزه گرفتن، دعا کردن، استغفار کردن و گفتن لا اله الا الله به من نزدیکی بجوی. ای آدم! مشیت من بر این تعلق گرفته است که از فرزندان تو پیامبری مبعوث خواهم کرد که حلیم و بردبار، رحیم و مهربان، کریم و بخشنده، علیم و دانا و دارای برکت بزرگ بوده؛ و از بد اخلاقی و خشونت و تندخویی به دور است؛ روز نیمه رجب را به او و امت او اختصاص دادم. در این روز چیزی از من نمی خواهند مگر اینکه به آنها عطا می کنم؛ استغفار نمی کنند، مگر اینکه می بخشم؛ طلب روزی نمی کنند، مگر اینک به آنها عطا می کنم؛ از من رحمت نمی خواهند، مگر اینکه آنها را مشمول رحمت خود می کنم. ای آدم! کسی که روز نیمه رجب را روزه بگیرد، ذاکر و خاشع باشد، از فرج خود محافظت کند و از مال خودم صدقه دهد؛ پاداشی جر بهشت نزد من ندارد. ای آدم به فرزندانت بگو خود را در رجب حفظ کنند، چرا که در در آن گناه بسیار عظیم تر به شمار می آید.» پی نوشت: 1- ماه خیلی بزرگیه، همونطور که ثواب و پاداش کارای خوب چند براره، خسارت بدی و گناه هم چند برابره....مراقب باشیم. 2- دلم نیومد به شما هم نگم، اهل تنها خوری نیستم. این ماه، ماه خیلی بزرگیه. خدا همه جوره میخواد که مارو ببخشه... قدرشو بدونیم، نذاریم از دست بره که پشیمون میشیم. بسم الله یکی از مراقبه های مهم در این ماه به یاد داشتن حدیث «ملک داعی» میباشد که از پیامبر صلی الله علیه واله وسلّم روایت شده است. پیامبر اکرمصلی الله علیه واله وسلّم فرمود: «خدای متعال در آسمان هفتم فرشتهای را قرار داده است که داعی گفته میشود. هنگامی که ماه رجب آمد، این فرشته در هر شب این ماه تا صبح میگوید: خوشا به حال تسبیح کنندگان خدا، خوشا به حال فرمانبرداران خدا. خدای متعال میفرماید: من همنشین کسی میشوم که با من همنشینی کند، فرمانبردار کسی میشوم که فرمانبردارم باشد و میبخشم کسی را که خواهان بخشایش باشد. ماه ماه من، بنده بنده من و رحمت رحمت من است. هرکسی از من بخواهد به او میدهم و هرکس از من هدایت بخواهد او را هدایت میکنم. این ماه را رشته ای بین خود و بندگانم قرار دادم که هرکس آن را بگیرد به من میرسد.» نقل از کتاب المراقبات، مرحوم آیت الله میرزا جواد ملکی تبریزی، ص96 ___________________ خیلی حدیث باحالیه، یعنی خیلی حال کردم باهاش... اونا که فرشته داعی میگه خوش به حالش هیچ! اونجاهاش که خدا داره میگه خیلی باحاله... فک کن! خدا میگه: همنشین من میشه، فرمانبردار من میشه، منو میبخشه،هرچی بخوام بهم میده، از همه مهم تر هدایتم میکنه، اگه من بخوام.......خیلیه همینی که خدا میگه منو میبخشه.....واسه من که خیلی بزرگه...................... خدایا کمک کن لیاقت داشته باشم.... خدا این همه بنده داره این طوری میگه!! منی که فقط یه خدا دارم چرا اینجوری ام؟؟؟؟؟؟؟ دوستام؛ یعنی خواستن خیلی سخته که تا حالا نخواستم از خدا؟؟؟ خدا با اون عظمتش ازم خواسته که برم پیشش من قبول نکردم!! آخه چرا؟؟؟ جدی خودمو میگما.... امروز خیلی تحت تأثیر این حدیث قرار گرفتم..... اگر یک شخص غنی که به او اطمینان و اعتماد داری، به تو بگوید نگران نباش و غصّه ی بدهی هایت را نخور، خیالت راحت باشد، من هستم؛ ببین این حرف او چقدر به تو آرامش می بخشد و راحت می شوی! خدای مهربان که غنی و تواناست به تو گفته است: ألَیسَ اللهُ بِِکافٍ عَبدَهُ، آیا خداوند برای کفایت امور بنده اش بس نیست؟ یعنی ای بنده ی من، برای همه ی کسری و کمبودهای دنیوی و اخروی ات من هستم. این سخن خدا چقدر انسان را راحت می کند و به او آرامش می بخشد؟؟ لذاست که فرمود: ألا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلوبُ، دل ها با یاد خدا آرامش می یابد. منبع: مصباح الهدی(سخنان حاج اسماعیل دولابی)نوشته مهدی طیب-ص179 سوال نکن ، شاید خدا به تو بفهماند. گدایی نکن شاید خدا غنی ات کند. به قلبت فشار نیاور، شاید خدا مشکلت را رفع کند. چه در امور دنیوی و چه در امور اخروی، یک شاید کنار زندگی ات بگذار. منبع: مصباح الهدی(سخنان حاج اسماعیل دولابی)نوشته مهدی طیب-ص181 "بسم الله" نمیدانستم از کی آمدم بیرون... کجا هستم... دلم پر غم... که ناگه دیدم آنجا را... ز بس که غرق غم بودم... نفهمیدم چگونه نزدیک حرم بودم... و نزدیک اذان بود و آوای دل انگیزی که گویی حق از عرش بهر مردم بیچاره میزد... اذان بود و حرم نقاره میزد... دلم طاقت نیآورد... ایستاده نه... به روی سنگ فرش حرم افتادم... صدا دادم سلام ای ضامن آهو... ببین بیچاره ام آقا... برس بر داد من آقا... که من بیچاره ام آقا... که ناگه یک کبوتر با صدای بالهای خود سکوتم را شکست... کبوتر ناز و سرمست کنار حوض آن صحن حرم بنشست... کبوتر تشنه بود و آب میخورد... دل من بین سینه تاب میخورد... صدایش کردم و گفتم کبوتر، خوش به حالت... چه جایی میزنی پر خوش به حالت... دلم میخواست آقا مثل تو اینجا به من هم لانه میداد... خودش با دستهای مهربانش به من هم دانه میداد... دلم میخواست من هم مثل تو پرواز میکردم... به روی گنبد زردش پرم را باز میکردم... و یا با بالهایم پرچم سبز حرم را ناز میکردم...... کبوتر دارم از تو یک سوالی... کبوتر راستی جایی جز این صحن و سرا رفتی... اگر رفتی بگو که تا کجا رفتی؟ چه میدانی که دردم چیست؟ اصلا تا به حالا تو به عمرت تو به کربلا رفتی؟ کبوتر از سر شب تا کنون در فکر آنجایم... کبوتر تویی که لانه ات در عرش دنیاست... تویی که صاحبت فرزند زهرا ست... برو پییشش بگو آقا گدایت بیقرار است... از آن روزی که رفته کربلا چشم انتظار است... برو پیشش بگو آقا گدایت سخت اندر شور و شین است... برو پیشش بگو ...آقا گدایت سخت دلتنگ حسین است... ماه من ، غصه چرا ؟! آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز مثل آن روز نخست گرم و آبی و پر از مهر ، به ما می خندد ! یا زمینی را که، دلش ازسردی شب های خزان نه شکست و نه گرفت ! بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید و در آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید زیر پاهامان ریخت ، تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست ! ماه من غصه چرا !؟! تو مرا داری و من هر شب و روز ، آرزویم ، همه خوشبختی توست ! ماه من ! دل به غم دادن و از یاس سخن ها گفتن کارآن هایی نیست ، که خدا را دارند ... ماه من ! غم و اندوه ، اگر هم روزی، مثل باران بارید یا دل شیشه ای ات ، از لب پنجره عشق ، زمین خورد و شکست، با نگاهت به خدا ، چتر شادی وا کن و بگو با دل خود ، که خدا هست ، خدا هست ! او همانی است که در تار ترین لحظه شب، راه نورانی امید نشانم می داد ... او همانی است که هر لحظه دلش می خواهد ، همه زندگی ام ، غرق شادی باشد .... ماه من ! غصه اگر هست ! بگو تا باشد ! معنی خوشبختی ، بودن اندوه است ...! این همه غصه و غم ، این همه شادی و شور چه بخواهی و چه نه ! میوه یک باغند همه را با هم و با عشق بچین ... ولی از یاد مبر، پشت هرکوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا و در آن باز کسی می خواند ، که خدا هست ، خدا هست و چرا غصه ؟ چرا !؟!
بسم الله دوستان شرح پریشانی من گوش کنید داستان غم پنهانی من گوش کنید قصه بی سر و سامانی من گوش کنید گفتگوی من و حیرانی من گوش کنید شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی روزگاری من ودل ساکن کویی بودیم ساکن کوی بت عربده جویی بودیم عقل ودین باخته دیوانه رویی بودیم بسته سلسله سلسله مویی بودیم کس درآن سلسله غیرازمن ودل بند نبود یک گرفتار از این جمله که هستند نبود نرگس غمزه زنش این همه بیمارنداشت سنبل پرشکنش هیچ گرفتارنداشت این همه مشتری و گرمی بازارنداشت یوسفی بود ولی هیچ خریدارنداشت اول آن کس که خریدارشدش من بودم باعث گرمی بازار شدش من بودم عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او داد رسوایی من شهرت زیبایی او بس که دادم همه جا شرح دل آرایی او شهر پرگشت زغوغای تماشایی او این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد کی سر برگ من بی سر و سامان دارد چاره این است وندارم به ازاین رای دگر که دهم جای دگر دل به دل آرای دگر چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر برکف پای دگربوسه زنم جای دگر بعدازاین رای من این است وهمین خواهد بود من براین هستم والبته چنین خواهد بود پیش او یارِ نو و یار کهن هردو یکی است حرمت مدعی و حرمت من هردو یکی است قول زاغ وغزل مرغ چمن هردو یکی است نغمه بلبل وغوغای زغن هر دو یکی است این ندانسته که قدرهمه یکسان نبود زاغ را مرتبه مرغ خوش الحان نبود چون چنین است پی یاردگرباشم به چند روزی پی دلدارِ دگر باشم به عندلیب گل رخسارِ دگر باشم به مرغ خوش نغمه گلزاردگرباشم به نوگلی کو که شوم بلبل دستان سازش سازم ازتازه جوانان چمن ممتازش آن که برجانم ازاو دم به دم آزاری هست می توان یافت که بر دل زمنش باری هست از من و بندگی من اگرش عاری هست بفروشد که به هر گوشه خریداری هست به وفاداری من نیست دراین شهر کسی بنده ای هم چو مرا هست خریدار بسی مدتی در ره عشق تو دویدیم بس است راه صد بادیه درد بریدیم بس است قدم از راه طلب باز کشیدیم بس است اول وآخراین مرحله دیدیم بس است بعد ازاین ما وسر کوی دل آرای دگر با غزالی به غزل خوانی و غوغای دگر تو مپندار که مهر ازدل محزون نرود آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود وین محبت به صد افسانه و افسون نرود چه گمان غلط است این، برود چون نرود چند کس ازتو و یاران تو آزرده شود دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود ای پسر چند به کام دگرانت بینم سرخوش و مست زجام دگرانت بینم مایه عیش مدام دگرانت بینم ساقی مجلس عام دگرانت بینم تو چه دانی که شدی یار چه بی باکی چند چه هوس ها که ندارند هوسناکی چند یار این طایفه ی خانه برانداز مباش ازتوحیف است به این طایفه دمسازمباش میشوی شهره به این فرقه هم آوازمباش غافل از لعب حریفان دغل باز مباش به که مشغول به این شغل نسازی خود را این نه کاری است مبادا که ببازی خود را درکمین تو بسی عیب شماران هستند سینه پر درد ز تو کینه گذاران هستند داغ بر سینه ز تو سینه فکاران هستند غرض این است که درقصد تویاران هستند باش مردانه که ناگاه قفایی نخوری واقف دور و برت باش که پایی نخوری گر چه از خاطر«وحشی» هوس روی تو رفت وز دلش آرزوی قامت دلجوی تو رفت شد دل آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت با دل پرگله از ناخوشی خوی تو رفت حاش لله که وفای تو فراموش کند سخن مصلحت آمیزکسان گوش کند وحشی بافقی شاید آن روز که سهراب نوشت تا شقایق هست زندگی باید کرد خبری از دل پر درد گل یاس نداشت باید اینجور نوشت هر گلی هم باشی چه شقایق چه گل پیچک و یاس تا نیاید گل زهرا زندگی دشوار است شیوه و مراتب امر به معروف و نهی از منکر 1-شرط موثر واقع شدن امر به معروف و نهی از منکر این است که فرد مقابل نسبت به ما احساس محبت و حسن ظن داشته باشد. از قبل باید به گونه ای رفتار کنیم که محبتمان در دل فرد قرار گیرد. «المومنون و المومنات بعضهم اولیاء بعض» یعنی با هم رفیقن «یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر» 2- باید از سر محبت و خیرخواهی به طرف مقابل و در نظر گرفتن صلاح او عمل کرد. 3- انتظار ما از شخص مقابل باید در حد توان و فهم او باشد. انتظار بیش از حد شخص رو بی دین میکنه. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله وسلم) : «من همانطور که به رسالت امر شدم به مدارا کردن با مردم امر شدم.» حاج آقا دولابی یه حرف قشنگی میزنن : وقتی یه بچه یه حرفی بهت میزنه و یه بی احترمی بهت میکنه خیلی ناراحت نمیشی! میگی بچه است اشکال نداره...ولی اگه همون حرفو یه آدم بزرگ بهت بزنه خیلی عصبانی می شی. بزرگ شدن هم که فقط به جسم نیست! اونی هم که اهل معصیته نابالغ و بچه است، وقتی که گناه می کنه خدا و اولیائش خیلی سختشون نمی شه... تو هم خیلی سخت نگیر. 4- باید بدون خودبرتر بینی، خودپسندی، عجب و تکبر عمل کرد. اون فرد یه گناهی کرده که ظاهر و آشکاره، چه بسا خوبی های بسیاری داشته باشه که پنهانه. و تو یه خوبی آشکار داشته باشی و چه بسیار گناهان پنهان. 5- بدون خودستایی و خود نمایی امر به معروف و نهی از منکر کنیم. 6- با اخلاص و صرفا برای رضای خدا عمل کنیم. 7- مراقب باشیم در حین امر به معروف ونهی از منکر مرتکب گناه نشویم. دروغ، تهمت، بازی با آبرو... 8- اگر موثر واقع شدن امر و نهی مستلزم تکرار است، حتما مداومت داشته باشیم. البته نه طوری که طرف کلافه بشه. چند نکته اختصاصی برای امر به معروف: اصل امر به معروف و نهی از منکر در عمل است. خوبی ای که داره اینه که دیگه ابراز مخالفت و لجاجت و ... نداره. ولی در امر به معروف با زبان باید توجه داشت که عمل ما : 1- محترمانه 2- متواضعانه 3- محبت آمیز 4- منطقی 5- با ادبیات مناسب 6- ابتدا غیر مستقیم و سپس مستقیم باشد(اینکه تو قران این همه داستان داریم همینه! خدا خواسته بهمون غیرمستقیم بگه) چند نکته اختصاصی برای نهی از منکر : 1-خودمان نسبت به آن منکر انضجار قلبی داشته باشیم. 2- در رفتار و حالت چهره مان نارضایتی از آن منکر مشهود باشد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم : « هر یک از شما که منکری را دید اگر قدرت دارد باید با عمل انکار آن منکر کند، اگر نتوانست باید با زبان انکار منکر کند، اگر باز هم قدرت ندارد با قلبش انکار منکر کند. و این برای او کفایت می کند که خدا از قلب او آگاه است.» پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم : « با اهل معصیت با چهره های در هم کشیده روبه رو شوید.» 3- قطع رابطه به صورت سازنده و نتیجه بخش. یه وقت یه اهل معصیتی هست که باید باهاش گرم بگیری و مهربون باشی، یه وقت هم نه باید قطع رابطه کنی! مثلا دیدی داره آیات قران مضحکه می شه، جوک می سازن واسه خدا و پیغمبر و .... باهاشون نشین، ترک کن. 4- گاهی امر به معروف و نهی از منکر نیاز به اعمال قدرت و فشار دارد، که این وظیفه حکومت است. و ما نباید کاری کنیم. جمله آخر این که همه ما از بالاترین فرد تا پایین ترین فرد نیازمند امر به معروف ونهی از منکر شدن هستیم. امیدوارم که توی این چند تا مطلبی که گذاشتم چیزای جدید یاد گرفت باشید و به سمت آمر و ناهی شدن قدم برداشته باشید. التماس دعا آ)مصلح بودن خود آمر و ناهی خود فرد صالح باشد. تاثیرگذاری کلام اولیا به خاطر اون صدق و صفای باطن و نفس مهذّب درون اوست. خودش اهل عمل بوده، نفسش حق بوده. هر که خواهد همنشینی با خدا گو نشیند در حضور اولیا یک دو ساعت در حضور اولیا بهتر از صد ساعت طاعت بی ریا امام علی(علیه السلام): «من شما را به هیچ چیزی امر نکردم مگر اینکه در عمل به آن بر شما سبقت گرفتم و شما را از هیچ چیز نهی نکردم مگر آنکه در ترک آن بر شما سبقت گرفتم» امام یعنی پیشرو و شیعه یعنی دنباله رو، پس ما باید مثل امامان باشیم. حکمت 73 نهج البلاغه: «لعنت خدا بر کسی که امر به معروف و نهی از منکر میکند ولی خودش آن عمل را ترک می کند.» آیات 111 و 112 سوره توبه : «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى? مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ ? یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ ? وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِیلِ وَالْقُرْآنِ ? وَمَنْ أَوْفَى? بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ ? فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُمْ بِهِ ? وَذَ?لِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ?111? التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ ? وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ ?112?» «خداوند از مومنین جان ها و مال هایشان را می خرد و به آن ها بهشت می دهد. اینان در راه خدا می جنگند، می کشند و کشته می شوند. این وعده حقی است که خدا در تورات و انجیل و قران به مجاهدین داده است. و چه کسی از خدا باوفاتر به عهدش است؟ پس شادمان باشید به خاطر این معامله ای که با خدا کردید. این رستگار بزرگ است. کسانی که این معامله را می کنند، اهل توبه، اهل عبودیت، اهل سپاس و حمد، اهل سیاحت(روزه)، اهل رکوع، اهل سجود و اهل امر به معروف و نهی از منکر اند. اینان پاسدار و حافظ مرزهای الهی اند. به این مومنان بشارت ده» ب)بصیرت پ)صبر آیه 17 سوره لقمان: «یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَاصْبِرْ عَلَى? مَا أَصَابَکَ ? إِنَّ ذَ?لِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ ?17? »«ای فرزندم نماز را به پا دار، امر به معروف و نهی از منکر کن و از صابران باش.»
Design By : Pichak |