به مصداق کلام الهی در حدیث قدسی که فرمود: "کما تدین تدان" به همان شیوه که رفتار کنی با تو رفتار می شود." و به اعتبار آیه "من جاء بالحسنه فله عشر امثالها" هرکس نیکی بیاورد 10برابر مانند آن برای او پاداش خواهد بود." پاداش کسی که بر پیامبر و خاندان پاکش صلوات میفرستد این است که خدا و ملائکه الهی لااقل 10بار بر او صلوات میفرستد. و همچنین به موجب احادیثی که مرحوم مجلسی از پیامبر اکرم و ائمه معصومین (علیهم افضل صلوات المصلّین) نقل کرده است: "پس از صلوات بر پیامبر می بایست بر آل او نیز صلوات فرستاد. و بوی بهشت، که از فاصله 500سال به مشام می رسد، به مشام کسی که در صلواتش، آل پیامبر را شریک نکند نخواهد رسید. هر شخص با تقوی و مهذّبی در شمول آل پیامبر (صل الله علیه وآله وسلّم) قرار دارد و با افزودن آل محمّد در صلوات، علاوه بر اهل بیت و ائمه معصومین (علیهم السّلام) شیعیان آن بزرگوار در آن صلوات داخل خواهند بود. صلوات خداوند موجب نزول رحمت بر پیامبر و آلش، صلوات ملائکه مایه تزکیه و مبرّا ماندن آن بزرگواران از هر نقص و کاستی، و صلوات مؤمنان دعای بر پیامبر و خاندان بزرگوارش می باشد و نیز، اظهار پایداری بر پیمانی است که شیعه در عالم ذرّ با آن بزرگواران بسته است. رسیدن حضرت ابراهیم(علیه السّلام) به مقام خلّت، به سبب فراوان صلوات فرستادن او بر محمّد و آل محمّد(صلّی الله علیهم اجمعین) بوده است. و فرستادن صلوات زمینه ساز استجابت دعا و موجب منهدم شدن گناهان و باقی نماندن ذرّه ای از آن در نامه عمل مؤمن و پاک شدن از گناهان همانند روز تولد از مادر می باشد. و شفاعت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در روز قیامت را برای فرستنده صلوات، حتی اگر از اهل گناهان کبیره باشد، قطعی می سازد. صلوات نفاق را از وجود شخص زایل می کند، و قلب را نورانیت می بخشد، و درهای عافیت را به روی شخص می گشاید، و در روز قیامت سنگین ترین عملی است که در کفّه اعمال شایسته فرد قرار می گیرد، و در قبر و در صراط و در بهشت به صورت نوری برای فرستنده صلوات تجلی می نماید که پیرامون او را احاطه می کند، و در اثر آن تمام اجزای وجود شخص فرستنده صلوات نورانی می شود و سرانجام او را بهشتی می سازد. اللهم صلّ علی محمّد و ال محمّد و عجل فرجهم و اهلک اعدائهم اجمعین منبع: کتاب ره توشه دیدار-نوشته مهدی طیب-صص186تا188 آقا منم!! گدای قدیمی این درم عمریست گرد کرب و بلایت کبوترم خوبم شناختی منم عبد بی حیا رزق از شما گرفتم و بر بام دیگرم من آبروی نام شما برده ام ولی گویند مردمان که در این خانه نوکرم حق با شماست اذن وصالم نمیدهید اما دگر کجا دل وا مانده را برم آقا مرا نگاه کنید گر چه با غضب دستی به غیردست شما نیست بر سرم گر یک نفس زعمر من خسته مانده است نام حسین می رسد از آه آخرم ای همرمان صدای دل زار بشنوید من از تمام خلق جهان بی وفاترم من هجر یار دیده ام وزنده مانده ام این رسم عاشقی نبود خاک بر سرم بیچاره عاشقی که نرفته کربلا بیچاره تر کسی که نمرده در حرم به موجب احادیث و روایات معصومین علیه السلام کسی که برای تهیّه شراب آب انگور می گیرد، کسی که با آن شراب می سازد، کسی که شراب می فروشد، کسی که آن را می خرد، باربری که آن را حمل می کند، کسی که به سوی او حمل می شود، کسی که درآمد تولید و فروش شراب را می خورد، کسی که می نوشاند، کسی که می نوشد، کسی که با شراب خوار همنشینی می کند، کسی که در مجلس شراب خواری حضور دارد، همه ملعون و معذّب به سخت ترین عذاب های دوزخی اند. شراب امّ الخبائث و رأس الشرور بوده و مایه سلب عقل و کشیده شدن به انکار و افترا به خدا و رسول، بی حیایی، زنا، عدم پرهیز از محرّمات، ارتکاب معاصی و کارهای شنیع، آدم کشی و قطع رَحِم است. زمام شراب خوار در دست شیطان بوده به نحوی که حتّی اگر به او امر کند که بر بت سجده کن، سجده می کند وبه هر جا او را بکشاند، می رود. کسی که شراب بخورد تا مدّت چهل روز نمازش قبول و توبه اش پذیرفته نمی شود. خداوند در قیامت هر رگی را که ذرّه ای شراب در آن نفوذ کرده باشد، سیصد و شصت نوع عذاب می کند و به شراب خوار از سَم های دوزخ می خوراند و او را به سخت ترین عذاب ها کیفر می کند. امر شده که از ازدواج با شراب خوار پرهیز کن، که اگر انجام دهی گویا به سوی زنا رفته ای، سخن شراب خوار را تصدیق مکن، شهادتش را نپذیر، او را بر اموالت امین قرار نده، با او معانقه نکن، اگر بیمار شد به عیادتش نرو، اگر از دنیا رفت جنازه اش را تشییع نکن، در اتاقی که ظرف شراب باشد نماز نخوان، درسفره ای که بعداً بر سر آن شراب خورده می شود غذا نخور، با شراب خوار مجالست مکن، اگر بر او گذشتی به سلام نکن، اگر به تو سلام کرد جواب سلامش را نده، در مجلسی که او حضور دارد نشست نکن که لعنتی که بر شراب خوار نازل می گردد همه ی اهل مجلس را شامل می شود. حضرت داوود گفت : «کیف ابشر المذنبین و انذر الصدیقین» آخه خدایا چطور؟ به گناهکاران بگم خوش به حالتون و به صدیقان بگم وای بر شما! پاسخ آمد: «بشر المذنبین انّی اقبل التوبه و اعفو ان ذنب» به گناه کاران بشارت بده که من خدا توبه رو می پذیرم و از همه گناهان صرف نظر می کنم. «و انذر الصدیقین ان لا یعجبوا باعمالهم» و بترسون صدیقان رو که نکنه به خاطر طاعات و عبادات و نماز روزه هاشون مغرور بشن. «و انه لیس عبد انسبه للحساب الا هلک» به درستی که هیچ عبدی نیست که من خدا بخواهم در حسابرسی اش دقیق باشم(مو رو از ماست بکشم) مگر اینکه هلاک بشه. اینه که نباید به عمل خود غره شد. باید در عمل نهایت تلاش و تقلا رو کرد اما به اون دل نبست. چرا نماز می خوانیم؟ 1- اگه کسی به ما محبت کنه ما در صدد جبران بر می آییم. خب ما الان غرق نعمت خداییم. نماز تشکر از خداست. 2- انسان ذاتا در برابر عظمت خاضع است و احساس کوچکی می کند. عظیم را ستایش می کند. نماز عظمت خدا و بندگی وکوچکی ماست. 3-انسان وقتی در برابر قوی و غنی قرار می گیرد، کوچکی خود را می بیند و طلب یاری می کند. نماز اظهار کوچکی ماست. نمازگذار با عبودیت خدا به عزت دست پیدا می کند. 4- انسان وقتی زیبایی را می بیند ستایش می کند و عاشقش می شود. نماز ستایش جمال الهی و ابراز دلدادگی است. 5- نماز نجات از غفلت و اندیشیدن به خود است. انسان در نماز به خویش می اندیشد که من کجایم و چه شده ام؟ 6- نماز یاد خداست. «اقم الصلاه لذکری». ذکر تثبیت و تحکیم عقاید است. (خدا خواسته اینطوری یاد بشه) 7- ما اسیر کدورت های عالم کثرت شده ایم. نماز غبار روبی است از ظریح دل. 8- نماز راه دستیابی به لطافت روحی و رقّت قلبی است. 9- نماز مارو کنترل می کنه. «إن الصلاه تنهی عن الفحشی» 10- نماز باعث پرهیز از کبر و غرور و پایبندی به عدالت می شود. 11- نماز به زندگیمان نظم می بخشد. (کارهات رو با شاخص نماز تنظیم کن.) 12- نماز کاملترین شکل ارضای نیاز به پرستش است. این نیاز در همه انسان ها وجود دارد. (همه ما جان و مال مان را فدای معبودمان میکنیم. حالا معبود هرکسی یه چیزیه! پول و ثروت، قدرت، شهوت...) خود به خود بود و هست و خواهد بود
خدای متعال تحریک از غیر نمی پذیرد. خداوند خودکار است. فاعلیت خدا از غیر نشأت نگرفته. اصلا غیری نیست که بتواند محرک باشد. هرچه در عالم تکوین میبینی وهم وخیال است. وجود استقلالی ندارد. یکی هست و هیچ نیست جز او.... برای ما رفع نیاز سبب دست زدن به فعل می شود. اما خدا... با صدهزار جلوه برون آمدی که من با صدهزار دیده تماشا کنم تو را چه چیز سبب خلقت شد؟ حب خدا به خودش سبب فعل اوست. " کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف فخلخت خلقا لکی اعرف " خدا زیبایی رو دوست داره. خودش هم که جمیل مطلقه. پس خودشو دوست داره. دلش خواست خودشو تو آینه ببینه. پس یه تالار آینه ساخت به اسم دنیا... سلام نام خداست و سلام علیکم یعنی خدا با شماست. چه خوب است که آدمی در همه کس خداوند را ببیند. سلام حتما پست قبلی رو خوندید! اگه نخوندید الان بخونید! مصباح الهدی...حاج اسماعیل دولابی... از قبل خیلی چیزها درباره حاج آقا دولابی شنیدیم و میدونیم که چه آدم بزرگی بوده! یه عارف بالله واقعی که در جذبه امام حسین(ع) قرار داشت. کتاب مصباح الهدی تو پست قبلی معرفی شد. کتابی که یکی از شاگردهای حاج آقا دولابی ـ که حدود 20 سال محضر ایشون رو درک کرده است ـ نوشته. مصباح الهدی یک نقل قول است از حاج آقا دولابی به قلم "مهدی طیب" .
ان شاءالله از این به بعد مطالبی از این کتاب تحت عنوان مصباح الهدی قرار میدم که خیلی شیرین و جذابه! در قسمت ادامه مطلب شرح مختصری از آن جمله از زبان مهدی طیب را خواهید دید. از دست ندید... حتما واسم نظر بذارید وعقیدتون رو راجع به اون مطلب بگید. التماس دعا رابطه با سابقة سلوکی آن بزرگوار، بهترین بیان، همان مطالب موجزی است که در مقدّمة کتاب گرانمایة «مصباح الهدی» که حاوی سخنان و آموزههای عرفانی آن بزرگوار است، از زبان ایشان ذکرگردیده است. لذا به نقل عین آن میپردازیم: «در ایّام جوانی همراه پدرم به نجف اشرف مشرّف شده بودم. در آن زمان به شدّت تشنهی علوم و معارف دینی بودم و با تمام وجود خواستار این بودم که در نجف بمانم و در حوزه تحصیل کنم، ولی پدرم که مسن بود و جز من پسر دیگری نداشت که بتواند در کارها به او کمک کند، با ماندنم در نجف موافق نبود. در حرم امیرالمؤمنین علیهالسّلام به حضرت التماس میکردم ترتیبی دهند که در نجف بمانم و درس بخوانم و آنقدر سینهام را به ضریح حضرت فشار میدادم و میمالیدم که موهایش کنده و تمام سینهام زخم شده بود. حالم به گونهای بود که احتمال نمیدادم به ایران برگردم. به خودم میگفتم یا در نجف میمانم و مشغول تحصیل میشوم یا اگر مجبور به بازگشت شوم، همینجا جان میدهم و میمیرم. با علماء نجف هم که مشکلم را در میان گذاشتم تا مجوّزی برای ماندن در نجف از آنها بگیرم، به من گفتند که وظیفهی تو این است که رضایت پدرت را تأمین کنی و برای کمک به او به ایران بازگردی. در نتیجه نه التماسهایم به حضرت امیر کاری از پیش برد و نه متوسّل شدنم به علماء مرا به خواستهام رساند. تا اینکه با همان حال ملتهب همراه پدرم به کربلا مشرّف شدیم. در حرم حضرت اباعبدالله علیهالسّلام در بالاسر ضریح حضرت همه چیز حل شد و هر چه را میخواستم، به من عنایت کردند؛ به طوری که هنگام مراجعت حتّی جلوتر از پدرم و بدون هرگونه ناراحتی به راه افتادم و به ایران بازگشتم... در ایران اوّلین کسانی که برای دیدن من به عنوان زائر عتبات به منزل ما آمدند، دو نفر آقا سیّد بودند. آنها را به اتاق راهنمایی کردم و خودم برای آوردن وسایل پذیرایی رفتم. وقتی داشتم به اتاق برمی گشتم، جلوی در اتاق پرده ها کنار رفت و حالت مکاشفهای به من دست داد و در حالی که سفره دستم بود، حدود بیست دقیقه در جای خود ثابت ماندم. دیدم بالای سر ضریح امام حسین علیهالسّلام هستم و به من حالی کردند که آنچه را میخواستی، از حالا به بعد تحویل بگیر. آن دو آقا سیّد هم با یکدیگر صحبت میکردند و میگفتند او در حال خلسه است. از همانجا شروع شد؛ آن اتاق شد بالای سر ضریح حضرت و تا سی سال عزاخانهی اباعبدالله علیهالسّلام بود و اشخاصی که به آنجا میآمدند، بی آن که لازم باشد کسی ذکر مصیبت بکند، میگریستند. در اثر عنایات حضرت اباعبدالله علیهالسّلام کار به گونهای بود که خیلی از بزرگان مثل مرحوم حاج ملاّ آقاجان، مرحوم آیتالله شیخ محمّدتقی بافقی و مرحوم آیتالله شاهآبادی، بدون اینکه من به دنبال آنها بروم و از آنها التماس و درخواست کنم، با علاقهی خودشان به آنجا میآمدند. بعد از آن مکاشفه به ترتیب به چهار نفر برخوردم که مرا دست به دست به یکدیگر تحویل دادند. اوّلین فرد آیتالله سیّد محمّد شریف شیرازی بود. همراه او بودم تا این که مرحوم شد. وقتی جنازهی او را به حضرت عبدالعظیم بردیم، آیتالله شیخ محمّدتقی بافقی آمد و بر او نماز خواند. من که دیدم شیخ هم بر عزیزم نماز خواند و هم از مرحوم شیرازی قشنگتر است، جذب او شدم؛ به گونهای که حتّی همراه جنازه به قم نرفتم. خانهی شیخ را پیدا کردم و از آن پس با شیخ محمّدتقی بافقی مرتبط بودم تا این که او هم مرا تحویل آیتالله شیخ غلامعلی قمی - ملقّب به تنوماسی- داد. من هم که او را قشنگتر دیدم، از آن پس همراه وی بودم. در همین ایّام با آیتالله شاهآبادی هم آشنا و دوست شدم و با وی نیز ارتباط داشتم. تا اینکه بالأخره به نفر چهارم [آیتالله شیخ محمّدجواد انصاری همدانی] برخوردم که شخص و طریق بود. او با سایرین متفاوت بود. چنین کسی از پوستهی بشری خارج شده و آزاد است و هر ساعتی در جایی از عالم است. او دین ندارد و در وادی توحید به سر میبرد؛ یک استوانهی نور است که از عرش تا طبقات زمین امتداد دارد و نور همهی اهل بیت علیهمالسّلام در آن میلهی نور قابل وصول است. اوّل، اهل عبادت، مسجد رفتن، محراب ساختن و امام جماعت بردن بودم. بعد اهل توسّل به اهل بیت علیهمالسّلام و گریه و عزاداری و اقامهی مجالس ذکر اهل بیت علیهمالسّلام شدم. تا اینکه در پایان به شخص برخوردم و به او دل دادم و از وادی توحید سر در آوردم. خداوند لطف فرمود و در هر یک از این کلاسها افراد برجسته و ممتاز آن کلاس را به من نشان داد، ولی کاری کرد که هیچ جا متوقّف نشدم، بلکه تماشا کردم و بهره بردم و عبور کردم تا اینکه به وادی توحید رسیدم. در طول این دوران همیشه یکّهشناس بودم و به هر کس که دل میدادم، خودم و زندگی و خانوادهام را قربان او میکردم تا اینکه خود او مرا به بعدی تحویل میداد و من که وی را بالاتر از قبلی میدیدم، از آن پس دور او میگشتم. به هر تقدیر، همهی عنایاتی که به من شد، از برکات امام حسین علیهالسّلام بود. از راه سایر ائمّه هم میتوان به مقصد رسید، ولی راه امام حسین علیهالسّلام خیلی سریع انسان را به نتیجه میرساند. چون کشتی امام حسین علیهالسّلام در آسمانهای غیب خیلی سریع راه میرود. هر کس در سیر معنوی خود حرکتش را از آن حضرت آغاز کند، خیلی زود به مقصد میرسد» وقتی مشکی مد باشه...خوبه! وقتی رنگ مانتو شلوار باشه...خوبه! وقتی رنگ عشقه...خوبه! وقتی رنگ کت و شلوار باشه...باکلاسه! وقتی لباس های شب تو مهمونی ها مشکی باشه...باکلاسه! اما....... وقتی رنگ چادر من مشکی شد! بد شد! افسردگی می آورد! دنبال حدیث و روایت می گردند که رنگ مشکی مکروهه! مشکی تا جایی که برای لباس های شما بود خوب بود و باکلاس به ما که رسید بد شد؟ منو متهم می کنید به افسردگی به دل مردگی؟ و من توی زندگی دنباله لحظه ای هستم که افسردگی گرفتم به حکم شما! چرا حجاب را مساوی با افسردگی می دانید؟ دوست دارم چادر مد شود مشکی رنگ عشق باشد عشق به خدا بدون افسردگی! حجاب عشق من است... chadormeshlki.blogfa.com
Design By : Pichak |