شما اگر مىخواهید بفهمید که مقام امر به معروف و نهى از منکر در اسلام چیست، این روایتى را که در کافى است و از روایات بسیار معروف و قطعى و مسلّم ماست و در تمام کتب فقهى و حدیثى معتبر آمده است و مفصلترین حدیث در این باب است مطالعه کنید. من قسمتهایى از آن را براى شما مىخوانم. فرمود: در آخرالزمان، مردم ریاکارى پیدا مىشوند که دائماً آیه قرآن و دعا مىخوانند. «وَ یَتَنَسَّکونَ» اظهار مقدس مآبى مىکنند. «حُدَثاءُ سُفَهاءُ» یک مردم تازه به دوران رسیده احمقى هم هستند. تنها چیزى که این مقدس مآبها به آن اعتنا ندارند، امر به معروف و نهى از منکر است. «لایوجِبونَ امْراً بِمَعْروفٍ وَ لا نَهْیاً عَنْ مُنْکَرٍ الّا اذا امِنُوا الضَّرَرَ» اینها تا مطمئن نشوند که امر به معروف و نهى از منکر کوچکترین ضررى به ایشان نمىزند، به آن تن نمىدهند. «یَطْلُبونَ لِانْفُسِهِمُ الرُّخَصَ وَ الْمَعاذیرَ» دائم دنبال این هستند که یک راه فرارى براى امر به معروفو نهى از منکر پیدا کنند، یک عذرى بتراشند که خوب، دیگر نمىشود، دیگر ممکن نیست. «یُقْبِلونَ عَلى الصَّلوةِ وَ الصِّیامِ وَ ما لایُکَلِّفُهُمْ فى نَفْسٍ وَ لا مالٍ» دنبال آن عبادتهایى هستند که نه به جان، نه به مال و نه به حیثیتشان ضرر مىزند (مثل نماز و روزه) اما اگر وظیفهاى ضررى به جایى مىزند، دیگر آن را قبول ندارند. تا آنجا که مىفرماید اگر نماز هم به کار یا حیثیت یا جانشان ضرر مىزد، آن را رها مىکردند. «کَما رَفَضوا اسْمَى الْفَرائِضِ وَ اشْرَفَها» همانطور که عالیترین و شریفترین فریضهها را رها کردند، نماز را هم رها مىکردند. آن عالیترین و شریفترین فریضهها کدام است؟ «انَّ الْامْرَ بِالْمَعْروفِ وَ النَّهْىَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَریضَةٌ بِها تُقامُ الْفَرائِضُ» [امر به معروف و نهى از منکر] فریضه بزرگى است که سایر فرایض به وسیله آن بپا مىشود. باید امر به معروف و نهى از منکر باشد تا نمازى باشد، تا زکاتى باشد، تا حجّى باشد، تا خمسى باشد، تا معاملاتى باشد، تا قانونى باشد، تا اخلاقى باشد. «انَّ الْامْرَ بِالْمَعْروفِ وَ النَّهْىَ عَنِ الْمُنْکَرِ سَبیلُ الْانْبِیاءِ» همانا امر به معروف و نهى از منکر راه همه پیامبران است «مِنْهاجُ الصُّلَحاءِ، بِها تُقامُ الْفَرائِضُ وَ تَأمَنُ الْمَذاهِبُ وَ تَحِلُّ الْمَکاسِبُ وَ تُرَدُّ الْمَظالِمُ وَ تُعْمَرُ الْارْضُ» (1) [شیوه همه صالحان است]، واجبات خدا به این وسیله بپا داشته مىشود، راهها به این وسیله امن مىگردد، کسبها به این وسیله حلال و مظالم به این وسیله بازمى گردد، زمین به این وسیله آباد مىشود. شما از اینجا بفهمید که حوزه امر به معروف و نهى از منکر تا کجاست؛ تا حدود آبادشدن زمین. خدا مىداند آدم گاهى که یک چیزهایى را مىبیند و در تاریخ اسلام مطالعه مىکند، دود از کلّهاش بلند مىشود که ما چه بودیم و چه شدیم! (1). فروع کافى، ج 5/ ص 55. منبع : مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى، ج17(حماسه حسینی)، صص: 308 و 307 آدم باانصاف یعنى آدمى که در مسائل مربوط به خود مىتواند بىطرفانه درباره خودش قضاوت کند و احیاناً در جایى که خودش مقصر است، حکم علیه خودش صادر کند. مىگویند مرحوم شیخ انصارى هیکل کوچکى داشته و چشمهاى ایشان هم مقدارى بهم خوردگى داشته است (تراخمى بود مثل بسیارى از مردم خوزستان، چون ایشان خوزستانى بودند). همچنین خیلى مرد زاهدپیشهاى بود و لباسهاى ژنده و مندرسى مىپوشید، عمامه مثلًا کهنه و اینجورها. دو سه تا شاگرد هم بیشتر نداشت. در مسجدى تدریس مىکرد. از قضا مرحوم آقا سیّد حسین (مرحوم سیّد حسین کوه کمرى از بزرگان اکابر علما و از مراجع تقلید زمان خودشان بودند) هم در همان مسجد تدریس مىکرد، ولى درسهایشان اینجور بود که اول شیخ مىآمد تدریس مىکرد، آن که تمام مىشد، آقا سیّد حسین مىآمد تدریس مىکرد. یک روز مرحوم آقا سیّد حسین وارد مسجد مىشود. از بازدیدى برمىگشت؛ دید دیگر فرصت نیست که به خانه برود و دومرتبه برگردد. هنوز حدود یک ساعت به درس مانده بود، گفت مىرویم در مسجد مىنشینیم تا موقع درس بشود و شاگردان بیایند. رفت، دید یک شیخ به اصطلاح ما جلنبرى هم آن گوشه نشسته، براى دو سه نفر تدریس مىکند. او هم همان کنار نشست ولى صدایش را مىشنید. حرفهایش را گوش کرد، دید خیلى پخته دارد تدریس مىکند و رسماً استفاده مىکند.حالا آقا سیّد حسین یک عالم متبحّر معروف قریب المرجعیة و او یک مرد مجهولى که آقا سید حسین تا امروز وى را اساساً نمىشناخته است. فرداى آن روز گفت حالا امروز هم کمى زودتر بروم ببینم چگونه است، آیا واقعاً همینطور است؟ فردا عمداً یک ساعت زودتر رفت.باز یک کنارى نشست، گوش کرد، دید تشخیص همان است که دیروز بود؛ راستى این مرد، مرد ملّاى فاضلى است و از خودش فاضلتر. گفت یک روز دیگر هم امتحان مىکنیم. یک روز دیگر هم همین کار را کرد. برایش صددرصد ثابت شد که این مرد نامعروف مجهول از خودش عالمتر است و خودش از او مىتواند استفاده کند. بعد رفت نشست. شاگردانش که آمدند- هنوز آن درس تمام نشده بود- گفت: شاگردان! من امروز حرف تازهاى براى شما دارم. آن شیخى که مىبینید آن گوشه نشسته، از من خیلى عالمتر و فاضلتر است. من امتحان کردم، خود من هم از او استفاده مىکنم. اگر راستش را بخواهید، من و شما همه با همدیگر باید برویم پاى درس او. خودش از جا بلند شد و تمام شاگردان هم یکجا رفتند به درس او. به این می گویند آدم باانصاف مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى، ج23، ص: 458 امیرالمومنین امام على علیه السلام مىفرمایند با من که حاکم هستم این گونه نباشید، آزادمرد باشید. لا تُکَلِّمُونى بِما تُکَلَّمُ بِهِ الْجَبابِرَة مبادا آن اصطلاحاتى را که در مقابل جبّاران به کار مىبرید که خودتان را کوچک و ذلیل و خاک پا مىکنید و او را بالا مىبرید و به عرش مىرسانید، براى من به کار ببرید. مبادا با من این گونه حرف بزنید! با من همانطور که با دیگران حرف مىزنید، صحبت کنید. وَلا تَتَحَفَّظوا مِنّى بِما یُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ اهْلِ الْبادِرَة و اگر دیدید احیاناً من عصبانى و ناراحت شدم، حرف تندى زدم، خودتان را نبازید، مردانه انتقاد خودتان را به من بگویید، از من حریم نگیرید. وَلا تَظُنُّوا بِىَ اسْتِثْقالًا فى حَقٍّ قیلَ لى گمان نکنید که اگر حقّى را در مقابل من بگویید، یعنى اگر علیه من کلمهاى بگویید که حق است، بر من سنگین خواهد آمد. بحق از من انتقاد کنید، ابداً بر من سنگین و دشوار نخواهد بود، با کمال خوشرویى از شما مىپذیرم. وَلَا الِتماسَ اعْظامٍ لِنَفْسى اى کسانى که من حاکم و خلیفهتان هستم و شما رعیّت من هستید، خیال نکنید که من از شما این خواهش را دارم که از من تمجید و تعظیم کنید، از من تملّق بگویید، مرا ستایش کنید، ابداً. بعد یک قاعده کلّى را ذکر مىکند: فَانَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ انْ یُقالَ لَهُ اوِ الْعَدْلَ انْ یُعْرَضَ عَلَیْهِ کانَ الْعَمَلُ بِهِما اثْقَلَ عَلَیْه یعنى آن آدمى که وقتى حق را به او مىگویى دشوارش مىآید و ناراحت مىشود که چرا حق را گفتى، عمل کردن حق براى او سختتر است. لا تُخالِطونى بِالْمُصانَعَةِ با بارى به هر جهت، هر چه شما بفرمایید صحیح است، هر کارى که شما مىکنید درست است (این را مىگویند مصانعه و سازش) با من رفتار نکنید. هرگز با من به شکل سازشکارها معاشرت نکنید. و در آخر خواهش مىکند: فَلا تَکُفُّوا عَنْ مَقالَةٍ بِحَقٍّ اوْمَشْوَرَةٍ بعَدْلٍ اى اصحاب من، یاران من، ایّهاالناس! از شما خواهش مىکنم که هرگز از سخن حق و انتقاد حق و از اینکه مشورت خودتان را به من بگویید نسبت به من مضایقه نکنید. این نمونهاى کامل از مردى است که از نظر معنوى آزاد است و در مقام حکومت بدین گونه به دیگران آزادى اجتماعى مىدهد. خدایا تو را قسم مىدهیم به حقیقت على بن ابى طالب علیه السلام که ما را از پیروان واقعى على قرار بده.
امام علی علیه السلام فرمودند : استغفار اسمی است که بر شش معنا واقع می شود. (یعنی شش مرتبه یا شش شرط دارد) اول: از گناهی که در گذشته مرتکب شدی پشیمان باشی. دوم: تصمیم بر ترکِ بازگشت به سوی آن گناه برای همیشه داشته باشی. سوم: حقوق مخلوق را به آنها بپردازی تا خدا را با پاکی دیدار کنی. چهارم: همت کرده و هرچه به تو واجب بوده و آن را ضایع کرده ای به جای آوری. پنجم: همت کرده تا گوشتی که بر استخوان روییده با اندوه ها ذوب کنی تا جایی که پوست به استخوانت بچسبد و بین آن دو گوشت جدید بروید. ششم: آنکه رنج طاعت و بندگی را به جسمت بچشانی همانگونه که شیرینی معصیت را به آن چشاندی. پس آنگاه که این شرایط را به وجود آوردی می گویی "استغفرالله" نهج البلاغه حکمت 409 پ.ن: داشتم درس میخوندم که این حدیث رو آخر یکی از جزوه هام دیدم :-) بعدا نوشت: داشتم کتاب آزادی معنوی شهید مطهری رو میخوندم که دیدم ایشون هم این حدیثو ذکر کردند. در فاصله چند روز یه حدیث دوبار واسم خونده شد! اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى? أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ ? إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ ? إِنَّ اللَّهَ کَانَ سَمِیعًا بَصِیرًا ?58? خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبانش بدهید! و هنگامی که میان مردم داوری میکنید، به عدالت داوری کنید! خداوند، اندرزهای خوبی به شما میدهد! خداوند، شنوا و بیناست. ?58? سوره نساء *امانتداری، رفتار عادلانه و دور از تبعیض، از نشانه های مهم ایمان است، چنانکه خیانت به امانت، علامت نفاق است. *در حدیث است: «به رکوع و سجود طولانی افراد نگاه نکنید، بلکه به راستگویی و امانتداری آنان بنگرید» (کافی ج2 ص15) *در روایات متعدد منظور از امانت، رهبری جامعه معرفی شده است. که اهلش اهل بیت علیهم السلام می باشند. این مصداق بارز این آیه است. آری کلید خوشبختی جامعه، بر سرکار بودن افراد لایق و رفتار عادلانه است و منشاء نابسامانی های اجتماعی، ریاست نااهلان و قضاوت ها ظالمانه است. امام علی علیه السلام: مَنْ تَقَدَّمَ عَلَی قَوْمٍ وَ هُوَ یَرَی فِیهِمْ مَنْ هُوَ أَفْضَلَ فَقَدْ خَانَ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ المُؤمِنینَ» هرکس خود را در جامعه بر دیگران مقدم بدارد و پیشوا شود درحالی که بداند افراد لایق تر از او هستند، قطعا او به خدا و پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم و مؤمنان خیانت کرده است. (الغدیر ج8 ص291) سپردن امور به کاردانان و قضاوت عادلانه از مصادیق عمل صالح و از نشاهنه های ایمان است. هر امانتی صاحبی دارد و هرکس لیاقت و استعداد کار و مقامی.
*لازمه ی سپردن مسثولیت ها به اهلش و قضاوت عادلانه برقراری نظام و حکومت الهی است. تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى? أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ *موعظه خوب آن است که علاوه بر پندهای اخلاقی به مسائل اجتماعی و فضایی هم توجه کنید. إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ *اگر مردم هم خیانت در امانت با ستم در قضاوت را نفهمند خداوند بینا و شنوا است. إِنَّ اللَّهَ کَانَ سَمِیعًا بَصِیرًا از امام سجاد علیه السلام می آموزیم: حتی در شدیدترین شرایط اختناق شیعه هیچ توجیهی برای سکوت در برابر فسادی که در حکوت اسلامی رخنه میکند و آن را از درون میپوساند ندارد. شیعه یا با خون سرخش به میدان می آید و آن در راه خدا ایثار میکند یا با فریاد بیدارگر خودش را پیام نهضت علوی و حسینی را تبین میکند. پ.ن1: شیعه یعنی پیرو. یعنی کسی که پا جای پای ائمه علیهم السلام می گذارد. مثل سلمان. پ.ن1: ان شاءالله هم از مکتب ادعیه و مناجات امام سجاد علیه السلام بهره بگیریم، هم راه عظیمی که آن امام بزگوار در مسیر اصلاح جامعه اسلامی در آن قدم گذاشتند را دنبال کنیم. پ.ن2: ان شاءالله خداوند توفیق تشیع را به ما عنایت کند. خواهرم 10 سالشه، چند شب پیش؛ دیدم آخر شب قبل خواب بدو بدو اومد و جانماز گذاشت و شروع کرد یه نماز برقی خوند. بعد نماز بهش گفتم: حانیه تو که نمازتو خونده بودی این چی بود؟ گفت: نماز شب خوندم الان. آقاجون گفته میشه قبل خواب خوند و همشو هم که زیاده نخوند، منم 2رکعت خوندم فقط... گفتم: خب واسه چی نماز شب میخونی؟ گفت: آخه خدا رو دوست دارم. میخوام به خدا نزدیک بشم و خدا دوسم داشته باشه. گفتم: خب تو ک انقده خدا رو دوست داری این نمازت هم مستحبی بود(خودت خواستی که بخونی، مجبور نبودی) واسه چی انقد تند خوندی؟ با ناراحتی گفت: آخه حوصله ندارم:-( ولی خدا رو دوست دارم...
پ ن1: خیلی از ماها اینجوریم. خدا رو دوست داریم ولی حاضر نیستیم حرفشو گوش کنیم. خدا رو دوست داریم و میخوایم بهش نزدیک بشیم ولی حاضر نیستیم بخاطرش از هوس هامون (بخوانید خواسته های زودگذر، فانی و بی ارزش) بگذریم. حُبّ خدای با اون عظمت رو با دوست داشتن دنیایی ها مقایسه میکنیم. پ.ن2: خیلی حیفه که این مدت زمان کمی که تو این دنیا در اختیارمون رو به راحتی از دست بدیم. لحظه لحظه اش رو قدر بدونیم. به خاطر دارم سال ها قبل روزی که دولت عراق جلوی بازگشت زوّار ایرانی به کشور را گرفت، من در کربلا بودم و سری زدم به حسینه ای که در جوار حرم حضرت اباعبدالله علیه السلام و محل اقامت زوّار ایرانی بود . همه نگران و مضطرب، خواستار بازگشت به ایران بودند و از من میخواستند دعا کنم راه برگشتشان به ایران باز شود تا بتوانند نزد خانواده و کسب و کارشان بازگردند. در دلم گفتم ببین جهالت و قدرناشناسی تا کجاست که در کنار حرم امام حسین علیه السلام التماس می کنند راه باز شود و از کربلا بروند. همین کفران نعمت ها سبب شد سال ها راه زیارت بسته شود. البته شهدای جنگ ایران و عراق که به عشق امام حسین علیه السلام به میدان رفتند یک مقدار جبران آن کفران نعمت ها را کرد. این بار که راه باز می شود مواظب باشید، اگر موفق به رفتن به کربلا شدید باز کفران نعمت نکنید و بعد از عمری آرزوی زیارت امام حسین علیه السلام از روز اوّل ورود به کربلا در بازارها دنبال خرید و فروش نباشید.
پـ.نـ : داره بوی ناشکری میاد... بوی بسته شدنِ راه... باز بودن فقط به این نیست که مرزها باز باشه، وقتی نتونی بری یعنی راه بسته است:-(( در آغاز جوانی همراه پدرم عازم کربلا شدیم. از پل مسیّب که چهار فرسخی کربلا و روی فرات است، پیاره رد می شدیم. بارها را هم من برداشته بودم. صدای فرات گویا هنوز حسین حسین می کرد و فریاد العطش سر می داد. حالم چنان دگرگون بود که چند بار زمین خوردم، ولی نگذاشتم پدرم متوجه شود. وقتی از کوچه پس کوچه ها به طرف حرم رفتیم، به جایی رسیدیم که شنیدم می گویند اینجا تلّ زینبیّه است. تا این را شنیدم، حالم به شدت دگرگون شد و از حال رفتم و نزدیک بود به زمین بیفتم، ولی پدرم کمکم کرد و به دیوار تکیه دادم. وقتی داشتیم به حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام مشرّف می شدیم، پدرم به من گفتن من از حضرت ابوالفضل علیه السلام خجالت می کشم، چون در سفر اوّلم که تازه داماد شده بودم، وقتی زیارتنامه را خواندم، گوشه ی رواق نشستم و بدون توجّه، کیسه ی چپق نویی که همراه داشتم، بیرون آوردم و چپق چاق کردم و چند پُک زدم. خادم حضرت به طرفم آمد و گفت: عمو این جا و چپق؟؟ تا این حرف را زد، من به خود آمدم و غرق در شرمندگی شدم و چپقم را خاموش کردم. از آن موقع تا حال من از حضرت ابوالفضل علیه السلام شرمنده ام. من به پدرم گفتم اینکه عیب نیست. اتفاقاً اگر جایی در کُره ی زمین برای چپق کشیدن مناسب باشد همین خانه ی حضرت ابوالفضل علیه السلام است. دلنشین تر از اینجا کجا که آدم احساس راحتی کند و یک چپق دلچسب بکشد؟ این حرف را که پدرم شنید، سرحال شد و با هم به حرم مشرف شدیم. منبع: مصباح الهدی(سخنان حاج اسماعیل دولابی)نوشته مهدی طیب-ص308
پ.ن1: همیشه حواسمون باشه که چیو کجا و به کی میگیم! یه وقت نشه با یه تذکر بی وقت یه نفر رو یه عمر محروم کنیم. پ.ن2: خداییش کجا بهتر از خونه اهل بیت که بخوایم توش راحت باشیم؟؟ پیش اهل بیت علیهم السلام به خودت سخت نگیر، با رعایت کمال ادب، راحت باش. پ.ن3: ان شاءالله که همه ی دنیا رو خونه ی اهل بیت علیهم السلام بدونیم. پ.ن4: التماس دعا. من مصیبت دیده ام پدرم کشته شده شهید شده در داغ فراق پدرم می سوزم در اندوه ظلمی که به او شد اشک میریزم ناله و ضجه می زنم بر سر و صورت خود می کوبم. تو می گویی : « بی حاجت نباشی... دست خالی نروی...» تو از من می خواهی به فکر حاجاتم باشم؟؟!! من درد دارم، دردمند به فکر حاجت نیست. از من نخواه به یاد حاجاتم باشم من حاجت ندارم من عـــزا دارم من عزادارم عزادارِ پدرم حسین علیه السلام پ.ن1: امیدوارم که به گوش برخی مداحان محترم برسه که مجلس اباعبدالله رو وسیله ای برای رسیدن به حاجات میدونن. پ.ن2: واقعا اگه عزیزترین کَسِتون این چنین شهید شده بود، نه! خیلی عادی فوت کرده بود؛ تو مجلس ختمش به فکر حاجت گرفتن بودید؟؟ نه! پ.ن3: من گریه می کنم، بی هیچ حاجتی. پ.ن4: التماس دعا.
منبع: من این مطلب رو توی کتاب آزادی معنوی شهید مطهری خوندم که استاد منبع رو نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 207، صفحه 686 معرفی کرده اند.
Design By : Pichak |