یاس - ... یاس ...
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

... یاس ...

بسم الله

(ادامه حدیث) فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ ص وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَةِ وَ صَلَّیْتُ فِیهَا رَکْعَتَیْنِ وَ قُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَیَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَ تَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِی بِهِ إِلَى صِرَاطِکَ الْمُسْتَقِیمِ وَ رَجَعْتُ إِلَى دَارِی مُغْتَمّاً وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِی مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ.

پس به مسجد پیامبر صل الله علیه و اله و سلم وارد شدم و بر آن حضرت سلام کردم [و بیرون آمدم]. فردای آن روز به روضه بازگشتم و در آن محل دو رکعت نماز گزاردم و عرضه داشتم: یا الله یا الله از تو درخواست میکنم قلب امام جعفر صادق علیه السلام را به من متوجه و متمایل سازی و از علم ایشان آنچه را به وسیله ی آن به صراط مستقیم و راه راست تو هدایت یابم، روزی ام کنی. آنگاه اندوهگین به خانه ام بازگشتم و به خاطر شراب محبت امام صادق علیه السلام که قلبم نوشیده بود، دیگر به نزد مالک بن انس آمد و شد نکردم. (هیچ جا احساس آرامش نمی کردم و رغبت نداشتم به جای دیگری بروم.)

حدیث دوست

رمز راه یافتن به محضر اولیای خدا

از این عبارت حدیث می توان آموخت که اگر میخواهید به محضر ولی خدا راه پیدا کنید و او شما را بپذیرد، راهش این است که از خود خدا بخواهید قلب او را متوجه شما کند و کاری کند که شما را بپذیرد. اولیای خدا به امر حضرت حق عمل می کنند و از خود خواست و اراده ای ندارند؛ کسی را که خدا امر کند می پذیرند و کسی را که دستور دهد، رد می کنند. بنابراین به جای اصرار و لجاجت ورزیدن و فشار وارد آوردن به آنها، باید از خدا خواست راه را برای بهره بردن از آنان بگشاید.

یکه شناسی در سلوک

انسان در سلوک نباید پرسه زن و هرجایی باشد. بلکه باید یک جا سر بسپارد. در سلوکِ سالک الی الله، در هر زمان، تنها یک محور باید وجود داشته باشد.

اگر سالک هم زمان تحت تربیت چند مربی باشد، گرچه ممکن است همگی آنها اشخاص برجسته و بزرگی باشند، اما سالک به ثمر نمی رسد. زیرا هر کدام از آنها روشی خاص خود دارد و تداخل روش ها چه بسا مشکلاتی به بار آورد.

اگر سالک به عارفان دیگر مراجعه می کند، باید صرفا در این حد باشد که آنها انسان هایی مومن و دوست داشتی و والا هستند که می توان از مجالست و محضر و مواعظ آنها بهره گرفت، نه اینکه آنها محور سیر و حرکت عرفانی و معنوی او قرار گیرند.

محبت رمز تعالی بخشی و تعالی یابی

در تعلیم تربیت، محبّتِ شاگرد نسبت به استاد و علاقه ی متربّی به مربّی، یک اصل است و بدون آن، نه تعلیم سود می بخشد و نه تربیت ثمر می دهد. دانش آموز و دانشجو درسی را دوست دارد و خوب فرا می گیرد که به معلّم و استاد آن درس علاقه و عشق داشته باشد. در سیر و سلوک هم این اصل حاکم و جاری است. سالک اگر به انسان کاملی دل بسپرد و در جاذبه ی محبت او قرار گیرد، در اثر این دل سپردگی و محبت، کمالات آن انسان کامل به او منتقل و در او ظاهر می گردد و مواعظ و دستوراتش به عمق جان او می نشیند و مبدا تحول او می شود.

عنوان بصری گفت: مهر امام صادق علیه السلام چنان بر دل و جان من نشست که محبت هر کس دیگر که  قبلا او را دوست داشتم، مثل مالک بن انس که سال ها دلداده و سرسپرده ی او بودم و به مجلس درس او می رفتم، همه از دلم بیرون رفت.

منبع: حدیث دوست، رهنمودها و دستورالعمل های سلوکی امام صادق علیه السلام به عنوان بصری، مهدی طیب، ص34تا38

-----

پ.ن: برای خواندن پست های قبلی به آرشیو حدیث دوست مراجعه کنید.


نوشته شده در دوشنبه 92/2/30ساعت 3:54 عصر توسط یاس نظرات ( ) |

بسم الله الرحمن الرحیم

لیلة الرغائب، شب رغبت ها و آرزوها

طفل شیرخوار که در آغاز تولد به سختی به گرفتن و مکیدن سینه مادر وادار می شود؛ به تدریج به سینه مادر وابسته می شود. وقتی مادر می خواهد او را از شیر بگیرد؛ خیلی به بچّه فشار می آید و بی قراری و گریه می کند. اما همان مادری که روزی التماس می کرد که طفل نوزادش سینه او را به دهان بگیرد و بمکد؛ امروز در مقابل این بی قراری و گریه های کودکش، گویا دلش سنگ شده و از خود بی اعتنایی نشان می دهد. بی قراری طفل شب ها به اوج خود می رسد. شاید به خاطر اینکه هم کسی نیست که با مشغول کردن او به بازی سر او را گرم و حواس او را پرت کند؛ و هم تاریکی شب توّجه او به صحنه های اطراف را منتفی می سازد. لذا این التهاب و عطش را در شب بیشتر و شدیدتر حس می کند، و بی تابی و بی قراری اش بیشتر نمود پیدا می کند. وقتی این کلافگی به اوج خود می رسد؛ طفل دقیقا در آستانه رهایی از این عادت و وابستگی است. و چه لطفی است از جانب مادر، این بی اعتنایی!

خود مادر هم شاید برایش مفهوم نیست که چرا اینقدر سنگدل شده است. اما همه ی سینه به دهان طفل نهادن های مادر در این دو سال یک طرف، و این دریغ کردن او یک طرف. گاهی اوقات برای آرام کردن طفل پستانک به دهانش می گذارند که البته کار اشتباهی است، چون این خطر وجود دارد که به تدریج وابستگی به پستانک جایگزین وابستگی به سینه مادر شود.

طفل اگر می دانست این دریغ کردن آنچه او با همه ی وجودش ملتهب اوست و به آن احساس عطش و میل دارد، برای این است که غذاها، میوه ها و نوشیدنی های لذیذ و گوارا به او بدهند؛ نه تنها از مادر دلگیر نمی شد که چرا سینه اش را از او دریغ می کند؛ بلکه بیش از آنکه به خاطر با محبت سینه به دهان نهادن دو ساله ی مادر از او سپاس گذار بود، به خاطر این دریغ کردن و بی اعتنایی نشان دادن به بی تابی و شیون های او سپاس گذار می بود.

 


انسان نسبت به آنچه به آن تعلّق و دلبستگی پیدا کرده است رغبت دارد و آرزومند رسیدن به آن است. خدا هم که ربّ اوست همچون مادر مهربان برای تعالی و بالا بردن او، آنچه را که روزی خود نصیبش ساخته بود یا به او نمایانده بود، از او دریغ می کند و اغلب این کار را به دست انسان های دیگر عملی می کند. پس اولا باید متوجه بود که خداست که این کار را می کند؛ و آدم ها وسیله اند. و در نتیجه نه تنها نباید به خاطر جفا و بی مهریشان از آنها دلگیر و رنجیده خاطر بود؛ بلکه به خاطر اینکه با همین بی مهری و دریغشان وسیله رشد و تعالی او شده اند باید در دل ممنون و سپاسگذار آنها باشد.

این جفای خلق با تو در جهان..........گر بدانی گنج زر باشد نهان

خلق را با تو کج و بد خوکند............تا تو را ناچار رو آن سو کند

ثانیا با توجه به اینکه عبد می داند چرا خدا آنچه را بدان رغبت دارد و آرزومند آن است از او دریغ می کند؛ باید صابر باشد. خصوصا وقتی این التهاب و میل شدید شد؛ به نحوی که زندگی جلوی چشمش همچون شب تاریک شد و احساس کرد که الان است که از پا درآید و قالب تهی کند.

الثا باید بداند که دقیقا در چنین شدت و فشاری، در آستانه رهایی از این تعلّق و آرزوست. رابعا موت چیزی جز همین رهایی از تعلّقات نیست. و با رهایی از هر تعلّق عبد به یک مرتبه ی موت نائل می شود و همزمان به مرتبه ی بالاتری از حیات وارد می گردد. می دانیم آنچه سبب جذابیّـت و رغبت انگیزی چیزهاست جلوه ای از حُسن الهی و جذابیّت و شیرینی وصل اوست که در آنها تجلّی کرده است. و این اصل در نازلترین امیال جسمانی تا بالاترین خواست های روحانی صادق است. جذابیت و رغبت انگیزی مربوط به کسی است که در آینه ها تجلّی کرده، و لذّت وصل نیز تنها با وصال او حاصل می شود.

هر آنکس عاشق خوبان مه روست..........بداند یا نداند عاشق اوست

حال که اینگونه است:

از قدح های صور کم باش مست .......... تا نباشی بت تراش و بت پرست1

حال می فهمیم:

تعلّق حجاب است و بی حاصلی................چو پیوندها بگسلی واصلی

لیلة الرغائب شبی است که از یک سو رغبت ها به اوج خود رسیده است، و دنیا را در چشم شخص مثل شب تیره و تاریک کرده و شخص از نفس افتاده و خود را در آستانه از پا درآمدن می بیند. و از سوی دیگر شب رهایی عبد از همه ی رغبت ها و آرزوها، همه ی جلوه ها و آیینه ها و متمرکز شدن همه ی رغبت او به خود جمیل مطلق است. اگر در این شب(شب روحی نه جغرافیایی)، اندکی صبر کنی به جای آنچه آرزومند آن بودی و بدان رغبت داشتی و در التهاب آن بودی؛ درست در لحظه که فکر می کنی داری آخرین نفس ها را می کشی؛ خود محبوب ازلی از در وارد می شود و در کنارت می نشیند و تو را در آغوش پرمهرش می فشارد؛ و اینگونه لیلة الرغائب، لیلة القدر وصال می شود؛

و چه شب مبارکی است.

اندکی صبر ....

سحر نزدیک است.

اَلَیسَ صُبحُ بِقَریب؟

در حدیث داعی ماه رجب، خود فرمود: اَنَا جَلیسُ مَن جالَسَنی.

در روز عاشورا وقتی عطش به اوج رسید؛ 2 و آسمان در چشم یاران اباعبدالله تیره و تار و همچون شب ظلمانی تاریک شد، و اصحاب با تیر جفای خلق بر زمین می افتادند؛ مولا اباعبدالله حسین علیه السلام کنارشان می نشست و سرشان را روی پای خود می گذارد و در سینه پر مهرش می فشرد و بوسه بارانشان می کرد. چرا که آنها همه ی رغبتشان را در امام خویش متمرکز ساخته بودند. و حتی شب عاشورا وقتی حضرت بهشت را به آنها نشان داد چشم از جمال امام برنداشتند که بهشت بنگرند.

قدح چون دور من افتد به هشیاران مجلس ده............مرا بگذار تا یک دم بمانم خیره در ساقی

و اکنون این ساقی بود که خیره خیره به آنها می نگریست و در حالی که نگاه به نگاه و چشم به چشم پیوند خورده بود، جانشان را به امام تقدیم می کردند و به وصال محبوب نایل می شدند.

این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست.....................روزی رخش ببینم و تقدیم او کنم

پس لیلة الرغائب شناخته شد. نه شب رسیدن به آرزوها، که وقتی است که آرزوها و رغبت ها زندگی را چون شب تاریک کرده و عبد از جاذبه ی آرزوها و رغبت هایش رها می شود و تنها آرزو و رغبت او خدا می شود؛

و هم صدا با امام سجاد علیه السلام به خدا عرضه می دارد:

یا دُنیایَ وُ اخِرَتی وَ یا نَعیمی وَ جَنَّتی ای دنیای من، ای آخرت من، ای نعمت من، ای بهشت من....


1 در احادیث داریم: کُلَّما شَغَلَکَ عَن رَبِّکَ فَهُوَ صَنَمُکَ. هرچه نورا از خدایت منصرف و به خودش مشغول سازد ، همان بت توست.

2 العطش بینهم و بین سماء کدخان-عطش بین اصحاب اباعبدالله و آسمان مثل دود بود. همه ی اسمان را سیاه کرده بود و شب شده بود.

اهل ولاء


پ.ن1: ان شاءالله که خداوند این لیلة الرغائب رو نصیب همه مان بکند.

پ.ن2: اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم و اهلک اعدائهم اجمعین.

پ.ن3: لینک صوتی متن. پیشنهاد میدم حتما گوش بدید. http://ahlevela.com/index.php/1390-08-08-08-20-40/ebadi-care-providers-and-recommended-actions/care-providers-in-rajab/T/1---/89---/608-----2

پ.ن3:التماس دعا.

 


نوشته شده در پنج شنبه 92/2/26ساعت 12:33 صبح توسط یاس نظرات ( ) |

بسم الله الرحمن الرحیم

 

چالوس

خونه ی دختر عمه جان. این درخت انجیره که تو حیاط خونه شون بود. خیلی کوچیکه.

انجیر از اون درخت هاس که از اول که کوچولوی کوچولوس میوه میده، اما اینا هنوز نرسیده بود و نشد که نوش جان کنیم.

 

درخت انجیر


این کاسکوی پسر عمه امه، اسمش سنجدِ. بین کاسکوهایی که تا حالا دیدم از همه خوشگلتره. ببینید چطور به دوربین نگاه میکنه، ژست گرفته.
تازه  حرف میزنه حســـــــــابی

سنجد


 

اینم از یه زاویه دیگه، چشماش خیلی قشنگه، زوم کنید.

 

سنجد


اینجا رفته بودیم پارک سی سنگان. خیلی قشنگ بود. ولی خب مه بود و زیاد عکس نگرفتم.

خود درخت

 

این تنه ی همین درختس، خیلی قشنگه، نه؟


تنه درخت 

 

 

پ.ن1: این قسمت چالوسِ مسافرتهای عیدمون بود. منتظر بقیه عکسها، از شهرهای دیگه باشید.

پ.ن2: پا در کفش بزرگان شد...


نوشته شده در شنبه 92/2/14ساعت 11:15 عصر توسط یاس نظرات ( ) |

بسم الله

(ادامه ی حدیث) فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِکَ وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ تَفَرَّسَ فِیَّ خَیْراً لَمَا زَجَرَنِی عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَیْهِ وَ الْأَخْذِ عَنْهُ 

از این سخن امام اندوهگین شدم و از نزد آن حضرت بیرون آمدم درحالی که در درون، با خودم گفتم: اگر حضرت در من خیری می یافتند مرا از آمد و شد نزد خود و کسب علوم از محضر خویش نهی نمیکردند و محروم نمی ساختند.(پس من فردشایسته ای نیستم و اشکال در خودم است والاّ امام صادق علیه السلام مرا رد نمی کردند.) 

ادب نگاه داشتن در برابر اولیای خدا

خوب است ادب سلوک را از این سالک بیاموزیم.

این پیرمرد نود و چهار ساله، به خاطر اینکه حضرت او را نپذیرفت، قهر نکرد؛ به او هم برنخورد؛ نگفت عجب شخص متکبری بود، ما را تحویل نگرفت؛ بلکه عیب را به خودش برگرداند.

گاهی اوقات نزد بزرگی می رویم و او به دلیلی ما را تحویل نمی گیرد. بعد به جای اینکه فکر کنیم چه ایرادی در ما بود که آن بزرگ ما را نپذیرفت؛ پشت سر آن بزرگ، کلی بد گویی می کنیم.

این خطا و جفای بسیار بزرگی است.

منبع: حدیث دوست، رهنمودها و دستورالعمل های سلوکی امام صادق علیه السلام به عنوان بصری، مهدی طیب، ص33

----

پ.ن: حدیث دوست + 1 + 2


نوشته شده در دوشنبه 91/12/21ساعت 11:5 عصر توسط یاس نظرات ( ) |

بسم الله

(ادامه ی حدیث) فَقَالَ لِی یَوْماً إِنِّی رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِکَ لِی أَوْرَادٌ فِی کُلِّ سَاعَةٍ مِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِی عَنْ وِرْدِی وَ خُذْ عَنْ مَالِکٍ وَ اخْتَلِفْ‏ إِلَیْهِ کَمَا کُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهِ 

 امام صادق علیه السلام روزی به من فرمودند: من مردی هستم که دستگاه حکومت در پی من است (همه ی مردم طالب ارتباط با من میباشند و سرم شلوغ است و وقت ندارم.) علاوه بر آن برای هر ساعت از شبانه روز اوراد و اذکاری دارم که باید به جا آورم؛ پس مرا از اوراد و اذکارم باز مدار و همانگونه که تا کنون از مالک علوم را دریافت مینمودی و نزد او آمد و شد میکردی، ازاین پس نیز از او بگیر و نزد او رفت و آمد کن.

عدم غفلت از مراقبات عبادی

نکته ای که از این عبارت حدیث می توان آموخت این است که اشتغال به درس و بحث، پژوهش و تألیف و موعظه و تبلیغ، همچنین اشتغال به امور مردمی و فعالیت های اجتماعی، نباید شخص را از پرداختن به عبادات و اذکار و مراقبات و خلوت های عبادی بازدارد. گاهی اوقات شیطان برای محروم کردن انسان از فیض و سازندگی های اعمال مستحب عبادی، اهمیت کارهای علمی یا فعالیت های اجتماعی او را در نظرش پررنگ می سازد و از این راه وی را از توجه به اهمیت مراقبات عبادی و اهتمام به انجام مستحبات بازمی دارد.

منبع: حدیث دوست، رهنمودها و دستورالعمل های سلوکی امام صادق علیه السلام به عنوان بصری، مهدی طیب، صص32و33

-----

پ.ن: حدیث دوست + 1


نوشته شده در چهارشنبه 91/12/16ساعت 10:0 عصر توسط یاس نظرات ( ) |

بسم الله الرحمن الرحیم

أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَةً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَةَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ

علامه مجلسی در کتاب شریف بحارالانوارنوشته است، به خطّ شیخمان بهایی حدیثی یافتم که عبارت آن این است.شیخ شمس الدین محمدبن مکّی گفت این روایت را ازدستخطّ شیخ احمد فراهانی که رحمت خدا بر او باد، ازعنوان بصری که پیرمردی کهن سال بودکه نود و چهار سال از عمرش گذشته بود، نقل میکنم.

عنوان بصری گفت: سالها بود نزد مالک بن انس آمد و شد میکردم. هنگامی که امام جعفر صادق علیه السلام به مدینه وارد شدند، نزد ایشان رفت و آمد کردم و دوست داشتم همان گونه که از مالک مطالبی گرفته بودم، از ایشان نیز حقایقی بیاموزم.

صدق و اخلاص در طلب ضامن نیل و وصول به مطلوب

نخستین نکته ای که ازاین بخش حدیث میتوان آموخت این است که اگر سالک در گام نهادن در مسیر سلوک در پی هیچ غرض نفسانی و دنیوی نباشد و هدفش صرفاً این باشد که به وظیفه ی عبودیت و بندگی عمل کند و بنده ی شایسته تری برای پروردگار شود، چنین سالکی حتّی اگر به مدّعی کاذب راه بری و دستگیری برخورد نماید و به گمان اینکه به راستی او انسان کامل و دارای صلاحیت راهبری، ارشاد و دستگیری است، به وی دست بیعت دهد و سر بسپارد؛ به خاطر صدق و اخلاصش، خداوند نمیگذارد تا پایان عمر در بیراهه باقی بماند و سرانجام او را به مربی و راهبری واجد صلاحیت رهنمون میشود.

عنوان بصری به خاطر همین صدق و اخلاص در طلب، پس از سالیان دراز،بالاخره از جاذبه ی مالک بن انس و حلقه ی پیروان او رها شد و به امام صادق علیه السلام و جمع یاران آن حضرت راه یافت. 

منبع: حدیث دوست، رهنمودها و دستورالعمل های سلوکی امام صادق علیه السلام به عنوان بصری، مهدی طیب، ص32

حدیث دوست

پ.ن1: همونطور که تو مطلب قبلی گفتم، قصد داشتم یه شرح مختصری از صحبت های استادم بذارم. یعنی خودم خلاصه اش کنم. ولی وقتی دوباره کتاب حدیث دوست رو خوندم که خلاصه کنم، حیفم اومد که حتی یه کلمه شو جا بندازم. پس عین متن کتاب رو واستون گذاشتم. 

پ.ن2: کوچولو کوچولو با هم حدیث رو میخونیم و میریم جلو. ایشالا که باشم و بتونیم تا آخر حدیث رو با هم بریم.

پ.ن3: پس حالا که دارم از روی یه کتاب مینویسم، این مطالب من هرگز توی مجله پارسی نامه برگزیده نمیشه! هر چقدر هم که مفید باشه. این یه قانونه!


نوشته شده در یکشنبه 91/12/13ساعت 1:22 عصر توسط یاس نظرات ( ) |

إن الله تبارک و تعالى أخفى أربعة فی أربعة

 أَبِی بَصِیرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
 عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَخْفَى أَرْبَعَةً فِی أَرْبَعَةٍ أَخْفَى:
1- رِضَاهُ فِی طَاعَتِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ شَیْئاً مِنْ طَاعَتِهِ فَرُبَّمَا وَافَقَ رِضَاهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ
2-وَ أَخْفَى سَخَطَهُ فِی مَعْصِیَتِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ شَیْئاً مِنْ مَعْصِیَتِهِ فَرُبَّمَا وَافَقَ سَخَطُهُ مَعْصِیَتَهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ
3-وَ أَخْفَى إِجَابَتَهُ فِی دَعْوَتِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَ‏شَیْئاً مِنْ دُعَائِهِ فَرُبَّمَا وَافَقَ إِجَابَتَهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ
4- وَ أَخْفَى وَلِیَّهُ فِی عِبَادِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ عَبْداً مِنْ عَبِیدِ اللَّهِ فَرُبَّمَا یَکُونُ وَلِیَّهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَمُ. 

 الخصال، ج‏1، ص: 210

خداى تبارک و تعالى چهار چیز را در چهار چیز پنهان نموده است
 امیر المؤمنین (ع) فرمود: راستى که خداى تبارک و تعالى چهار چیز را در چهار چیز پنهان نموده:
1- خوشنودى خود را در میان طاعتها. پس هیچ طاعتى را کوچک مشمار که بسا خوشنودى خداوند در همان باشد و تو ندانى. (همه ی کارهای نیک را انجام بده)
2- و خشم خود را در میان گناهان پنهان کرده. پس هیچ گناهى را کوچک مپندارد که شاید خشم خدا در همان باشد و تو ندانى. (از همه ی کارهای بد پرهیز کن)
3- و اجابت خویش را در میان دعاهایش پنهان نموده. پس هیچ دعائى را کوچک مدار که بسا همان دعاى مستجاب باشد و تو ندانى. (جایی این قسمت حدیث رو اینگونه شنیدم که : و شب قدر را در بین همه ی شب های سال، پس همه ی شب های سال را قدر بدانید)
4- و ولى خود را در میان بندگان خود پنهان داشته پس به هیچ بنده‏اى از بندگان خدا با چشم حقارت منگر که شاید همان ولى خدا باشد و تو ندانى. (به همه ی خلق احترام بگذار تا حرمت اولیا را رعایت کرده باشی)

 الخصال / ترجمه فهرى، ج‏1، ص: 231


نوشته شده در یکشنبه 91/12/13ساعت 12:13 عصر توسط یاس نظرات ( ) |

بسم الله الرحمن الرحیم

پیرمردی نود و چهار ساله به نام عنوان بصری، در پی جستن راه کمال و پی بردنِ به شیوه ی طیّ آن، به محضر امام صادق علیه السّلام می رسد و آن حضرت نکات معرفتی عمیق و دستورالعمل های سلوکی ارزشمندی را برای او بیان می فرمایند.

در ادامه ی مطلب متن عربی و ترجمه فارسی حدیث عنوان بصری رو میخونیم. و ان شاءالله در مطالب بعدی یه شرح مختصری از حدیث (که در واقع گفته استادم به خط من است) رو واستون میذارم.

حدیث عنوان بصری

بعدا نوشت: آیت الله قاضی روایت عنوان بصری را به شاگردان توصیه و می فرمودند: آن را در جیب خود داشته و هفته ای یکی دو بار آن را مطالعه نمایید.

ادامه مطلب...

نوشته شده در شنبه 91/12/12ساعت 12:45 صبح توسط یاس نظرات ( ) |

بی دل و   جان به سر شود ، بی   تو به سر  نمی شود

بی دو جهان به  سر شود ، بی  تو به  سر  نمی شود

ادامه مطلب...

نوشته شده در جمعه 91/12/11ساعت 4:54 عصر توسط یاس نظرات ( ) |

چون کم پیش میاد کسی حوصله شعر داشته باشه از اول تو ادامه مطلب گذاشتم تا هرکی حوصله داره بره بخونه.

شاید بعدا هم یه پی نوشت واسش نوشتم.

ادامه مطلب...

نوشته شده در سه شنبه 91/12/8ساعت 1:29 عصر توسط یاس نظرات ( ) |

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

Design By : Pichak