حدیث دوست1؛ صدق و اخلاص در طلب ضامن نیل و وصول به مطلوب... - ... یاس ...
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

... یاس ...

بسم الله الرحمن الرحیم

أَقُولُ وَجَدْتُ بِخَطِّ شَیْخِنَا الْبَهَائِیِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَا هَذَا لَفْظُهُ قَالَ الشَّیْخُ شَمْسُ الدِّینِ مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّیْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِیِّ وَ کَانَ شَیْخاً کَبِیراً قَدْ أَتَى عَلَیْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَةً قَالَ کُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِکِ بْنِ أَنَسٍ سِنِینَ فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ ع الْمَدِینَةَ اخْتَلَفْتُ إِلَیْهِ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ آخُذَ عَنْهُ کَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِکٍ

علامه مجلسی در کتاب شریف بحارالانوارنوشته است، به خطّ شیخمان بهایی حدیثی یافتم که عبارت آن این است.شیخ شمس الدین محمدبن مکّی گفت این روایت را ازدستخطّ شیخ احمد فراهانی که رحمت خدا بر او باد، ازعنوان بصری که پیرمردی کهن سال بودکه نود و چهار سال از عمرش گذشته بود، نقل میکنم.

عنوان بصری گفت: سالها بود نزد مالک بن انس آمد و شد میکردم. هنگامی که امام جعفر صادق علیه السلام به مدینه وارد شدند، نزد ایشان رفت و آمد کردم و دوست داشتم همان گونه که از مالک مطالبی گرفته بودم، از ایشان نیز حقایقی بیاموزم.

صدق و اخلاص در طلب ضامن نیل و وصول به مطلوب

نخستین نکته ای که ازاین بخش حدیث میتوان آموخت این است که اگر سالک در گام نهادن در مسیر سلوک در پی هیچ غرض نفسانی و دنیوی نباشد و هدفش صرفاً این باشد که به وظیفه ی عبودیت و بندگی عمل کند و بنده ی شایسته تری برای پروردگار شود، چنین سالکی حتّی اگر به مدّعی کاذب راه بری و دستگیری برخورد نماید و به گمان اینکه به راستی او انسان کامل و دارای صلاحیت راهبری، ارشاد و دستگیری است، به وی دست بیعت دهد و سر بسپارد؛ به خاطر صدق و اخلاصش، خداوند نمیگذارد تا پایان عمر در بیراهه باقی بماند و سرانجام او را به مربی و راهبری واجد صلاحیت رهنمون میشود.

عنوان بصری به خاطر همین صدق و اخلاص در طلب، پس از سالیان دراز،بالاخره از جاذبه ی مالک بن انس و حلقه ی پیروان او رها شد و به امام صادق علیه السلام و جمع یاران آن حضرت راه یافت. 

منبع: حدیث دوست، رهنمودها و دستورالعمل های سلوکی امام صادق علیه السلام به عنوان بصری، مهدی طیب، ص32

حدیث دوست

پ.ن1: همونطور که تو مطلب قبلی گفتم، قصد داشتم یه شرح مختصری از صحبت های استادم بذارم. یعنی خودم خلاصه اش کنم. ولی وقتی دوباره کتاب حدیث دوست رو خوندم که خلاصه کنم، حیفم اومد که حتی یه کلمه شو جا بندازم. پس عین متن کتاب رو واستون گذاشتم. 

پ.ن2: کوچولو کوچولو با هم حدیث رو میخونیم و میریم جلو. ایشالا که باشم و بتونیم تا آخر حدیث رو با هم بریم.

پ.ن3: پس حالا که دارم از روی یه کتاب مینویسم، این مطالب من هرگز توی مجله پارسی نامه برگزیده نمیشه! هر چقدر هم که مفید باشه. این یه قانونه!


نوشته شده در یکشنبه 91/12/13ساعت 1:22 عصر توسط یاس نظرات ( ) |


Design By : Pichak