یاس - ... یاس ...
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

... یاس ...

بسم الله الرحمن الرحیم

متاسفانه می بینیم که چگونه دستگاهی که قرار بود به گفته ی امام (ره) دانشگاه ملی شود، قائم مقام شیطان شده است در ماهی که شیطان در غل و زنجیر است.

از این کانال به اون کانال. نمیذدانم چه رسالت مخوفی این سازمان به عهده گرفته است، تا نگذارد کسی به خلوت عبادت برود. در سر سفره ی افطار، لقمه های افطار را که بخواهد بردارد و روزه ی خودش را به پایان برساند، باید با تماشای سریال های تلویزیونی شروع کند تا پس از نیمه شب. این روال از این شبکه به آن شبکه ادامه دارد. نمی دانم یک انسان فهیم، دین شناس، دین باور بر این سازمان نظارت ندارد؟! که این نقش پلید و کثیفی که این سازمان ایفا میکند را درک کند؟ مگر این ماه ماهی نیست که باید مؤمنان به خلوت عبادت پناه ببرند؟! در مسجدها به نماز جماعت مشغول باشند؟ مواعظ واعظان ناصح را بشنوند و بهره ببرند؟ به تلاوت قران موفق باشند؟ به خواندن دعاها و مناجات ها موفق باشند!! این چه نقشی است که این سازمان به عهده گرفته است؟ به اعتقاد من دارد جای خالی شیطان را پر می کند. تا نگذارد کسی به خلوت عبادت و مناجات حضرت حق رو بیورد. محتواهای سریال ها هم که دیده ایم. هر سال مبتذل تر از سال قبل. خندا بازار تولید می کند. در عید اولیاء الله خنده بازار تولید می کند . بطالت و ابتذال جایگزین مناجات و عبادت و قرب عارفانه روزه داران می شود.

امیدوارم خدای متعال این سازمان را هم در غل و زنجیر بکند، همانگونه که شیطان رجیم را در غل و زنجیر کرده است.

سی و چند سال از این انقلاب می گذرد به نام اسلام در سیمای این نظام اسلامی چنین نقش مخرب و منفی را در بازی می کند. کسی نیست که بفهمد چه انفاقی می افتد.

این سریال ها را تدارک دیده اند که کسی خانه را ترک نکند به سوی مسجد، کسی پای تلوزیون را ترک نکند به سمت سجاده ی عبادت، کسی صفحه تلویزیون را نبندد و صفحه قران و مفاتیح را باز کند. روشن است که اینها تدارک دیده شده است.

امیدوارم خدا حداقل ما را از شر این دستگاه شیطانی حفظ بفرماید و یک آدم فهیم و متدینی را ناظر و استراتژیست این دستگاه قرار بدهد تا این دستگاه را در مسیر اهداف الهی هدایت کند، نه رسالت شیطان.

این حرف ها خیلی تلخ است. دل من می سوزد. عرفان اسلام جدا نیست از واقعیت های اجتماعی. عرفان اسلام عرفان بودایی گری و هندویسم نیست. عرفان سر به لاک فردیت بردن و از واقعیت های اجتماعی غافل ماند نیست. عرفان و سلوک اسلام، عرفان اهل بیت است. که در پیغمبر اکرم، امیرالمؤمنین، فاطمه الزهرا، اباعبدالله و ائمه عصمت و طهارت علیهم السلام متجلی شده است. و ما آن ها را افراد غافل از اجتماع و ساکت در برابر فساد و انحراف نیافتیم که حالا بخواهیم در اقتدا به آن ها فردی بشویم ساکت و بی عمل و بی اعتنا به اینکه در جامعه چه می گذرد.

در این ماه مبارک رمضان مردم باید در خلوت عبادت و مناجات مشغول تزکیه نفس باشد یا باید در صف های چن کیلومتری مرغ، که جزء خط قرمزهای نظام ماشده، وقت و عمرشان بگذرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یا پای برنامه های هجو و مبتذل تلویزیونی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دستاورد این سازمان را هم دیده ایم. فارغ التحصیلان هر دانشگاهی نشان دهنده ی کیفیت کارکرد آن هستند. سحرها که برمی خیزید نگاهی به کوچه بیاندازید. چند چراغ روشن است؟؟ چند نفر لااقل برای سحری خوردن بیدارند؟ نگوییم برای نماز شب خواندن و دعای اوحمزه ثمالی خواندن!!!

این سیمای این مجموعه است. همه ی کارکردهای این مجموعه چنین ثمراتی دارد. این روزه خواری های علنی در کوی و برزن! این ها فارغ التحصیلان صدا و سیمای جمهوری اسلامی اند.

امیدوارم خدای متعال ما را از شر و گزند این سیاست های غلط فرهنگی و دستگاه های منحرف فرهنگی در جامعه خودمان مصون بدارد و توفیق بدهد از فرصت های خلوت اندیشیدن، تفکر، مراقبه، مناجات، عبات، استغفار و سجده های طولانی (که بار سنگین گناهان را تخفیف می دهد) در این ماه بهره ببریم. ان شاءالله بتوانیم خودمان را کنترل کنیم وگرنه این دستگاه دارد رسالت شیطانی خودش را ایفا می کند. ما باید مراقب خودمان باشیم که نکند عمرمان را در اختیار این دستگاه بگذاریم. و اگر بهره ی اندکی هم از روزه و نخوردن و نیاشامیدن در روز میخواهد نصیبمان بشود، از افطار تا نیمه شب همه ی آن بهره رو ببازیم و نابود کنیم.

اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم و اهلک اعدائهم اجمعین

مهدی طیب5/5/91

ahlevela.com


نوشته شده در جمعه 91/5/6ساعت 3:30 عصر توسط یاس نظرات ( ) |

همی گویم و گفته ام بارها      بود کیش من مهر دلدارها

پرستش به مستی است در کیش مهر      برون اند زین جرگه هشیارها

به شادی و آسایش و خواب و خور      ندارند کاری دل افگارها

به جز اشک چشم و به جز داغ دل      نباشد به دست گرفتارها

کشیدند در کوی دلدادگان      میان دل و کام، دیوارها

چه فرهادها مرده در کوهها      چه حلاجها رفته بر دارها

چه دارد جهان جز دل و مهر یار       مگر توده هایی ز پندارها

ولی رادمردان و وارستگان      نبازند هرگز به مردارها

مهین مهر ورزان که آزاده اند      بریزند از دام جان تارها

به خون خود آغشته و رفته اند     چه گلهای رنگین به جوبارها

بهاران که شاباش ریزد سپهر       به دامان گلشن ز رگبارها

کشد رخت،سبزه به هامون و دشت      زند بارگه ،گل به گلزارها

نگارش دهد گلبن جویبارها     در آیینه ی آب، رخسارها

رود شاخ گل در بر نیلفر      برقصد به صد ناز گلنارها

درد پرده ی غنچه را باد بام     هزار آورد نغز گفتارها

به آوای نای و به آهنگ چنگ      خروشد ز سرو و سمن، تارها

به یاد خم ابروی گل رخان       بکش جام در بزم می خوارها

گره از راز جهان باز کن       که آسان کند باده، دشوارها

جز افسون و افسانه نبود جهان       که بستند چشم خشایارها

به اندوه آینده خود را مباز       که آینده خوابی است چون پارها

فریب جهان مخور زینهار       که در پای این گل بود خارها

پیاپی بکش جام و سرگرم باش      بهل گر بگیرند بیکارها



علامه طباطبایی

http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=73065&musicID=60882


نوشته شده در جمعه 91/4/30ساعت 11:13 عصر توسط یاس نظرات ( ) |

آقای عزیزم، تو که انقده خوبی، میشه این رئیس صدا و سیما رو عوض کنی و جاش یکی رو بذاری که دلش واسه مردم بسوزه؟ دلش واسه اسلام (که این روزا صدا و سیما باهاش خیلی غریبه شده) بسوزه؟ میشه جای این رئیس یه رئیس خوب و دلسوز و مؤمن و انقلابی و عاقل و وارد و ... بذاری؟

آقای خوبم، من به فدای تو، یعنی این حرفای من به گوشت میرسه؟ یعنی یه عده مانع نمیشن؟

میدونم که میدونی...ولی وضع صدا و سیما خیلی خرابه.... این بچه های ایران، این بچه های اسلام، این بچه های انقلاب، گناه دارن به خدا.....

یه کاری کن....


نوشته شده در پنج شنبه 91/4/22ساعت 10:25 عصر توسط یاس نظرات ( ) |

بسم الله الرحمن الرحیم

شما جوان تر ها کمتر یادتان است. روزهایی در این مملکت رئیس جمهوری داشتیم که میگفت: به نماز نگو کار دارم، به کار بگو نماز دارم. آن زمان ها چه شد؟ حالا در ادارات هرجا میروید، نمازخانه ها را نگاه کنید، ببینید چند نفر در آنها جمع میشوند؟ ما با خدا بازی میکنیم؛ والا چگونه ممکن است بگوییم خدا گفت زود باش، حَیِّ عَلَی الصّلاه؛ باز هم سرجایمان بنشینیم؟؟

یکی از بزرگترین منابع گسترش فساد و آلودگی و انحطاط در جامعه ی ما تلویزیون است.

فیلم دارد پخش میشود؛ اگر خیلی همت کنند وسطش قطع میکنند و گوینده میگوید: به وقع ملکوتی اذان مغرب رسیدیم، به اذان گوش میدهیم. بعد از پخش اذان بلافاصله همان گوینده جلوی دوربین میآید و میگوید: با آرزوی قبولی طاعات و عاباداتتان به ادامه فیلم توجه فرمایید. من شاخ در میارم! خدایا! ما کی این طاعات و عبادات را انجام دادیم؟ اذان که همین الان تموم شد!!!

آیا ما با دین خدا بازی نمیکنیم؟ آیا این همان دانشگاه ملی است که امام(ره) میفرمود؟؟

یا مسابقه فوتبال است. اخیرا خیلی مترقّی تر شده اند. دیگر برنامه را هم قطع نمیکنند. زیرنویس مینویسند: وقت اذان مغرب. یعنی خدا گفت حَیِّ عَلَی الصَّلاه، ولی شما ادامه ی فوتبال را تماشا کنید. ببینید کی آفساید شد، کجا فول شد، کجا هند شد، کجا اوت شد....

آیا ما با دین خدا بازی نمیکنیم؟ اسم اسلام را یدک میکشیم!!!

چگونه میخواهی این بچه نماز اول وقت خوان شود؟ نصف سریال، نصف برنامه کودک را نشانش داده ای. نصف دیگرش را هم بعد اذان میخواهی نشانش دهی. آیا میشود این بچه را از پای تلویزیون بلند کرد؟ آیا میتوانی به او بگویی بلند شو، وضو بگیر، نماز بخوان؟؟؟ اینا این بچه دیگر به مسجد راه پیدا میکند؟ بچه های ما الان نسبت به مسجد غریبه اند.

الان که شمای مدیر تلویزیون کارتون پخش کرده ای! نصف دیگرش را هم میخواهی بعد اذان پخش کنی! آخر چگونه منِ پدر زورم میرسد این بچه را با خودم به مسجد ببرم؟ اگر هم را به زور ببرم، نسبت به نماز و مسجد کینه پیدا میکند. وسط فیلم، وسط فوتبال.... برنامه را قطع کرده، گفته به وقت ملکوتی اذان رسیدیم. همان بچه هایی که نشسته اند، گفتند: مرده شور این وقت ملکوتی را ببرد! بگذار برنامه را تماشا کنیم.

کجا نماز خوان درست میکنیم؟ برای خدا دشمن درست میکنیم! چرا؟ چون بچه دلش میخواهد ادامه برنامه اش را ببیند. چرا برنامه اش را قطع کردید؟؟؟؟

مهدی طیب 25/3/91

Ahlevela.com


نوشته شده در دوشنبه 91/4/19ساعت 9:39 عصر توسط یاس نظرات ( ) |

حضرت داوود علیه السلام به خداوند متعال عرض کرد:

یا رَبِّ لِماذا خَلَقتَ الخَلق؟

پروردگارا برای چه موجودات را آفریدی؟

خداوند متعال وحی فرمود:

یا داوُود! کُنتُ کَنزاً مَخفیاً فَاَحبَبتُ اَن اُعرَف، فَخَلَقتُ الخَلقَ لِکَی اُعرَف.

ای داوود من گنج پنهانی بودم، دوست داشتم شناخته شوم پدیده ها را پدید آوردم تا شناخته شوم.

در قران کریم هم خداوند متعال فرموده است: وَ ما خَلَقتُ الجِن وَ الاِنس الّا لِیَعبُدون.

حضرت امام حسین علیه السلام در تفسیر همین آیه می فرمایند: لِیَعبُدون اَی لِیَعرِفون.

بنابراین فلسفه خلقت انسان معرفت خداست و راه وصول به معرفت خدا هم عبادت و بندگی است.

دست از طلب ندارم تا کام من برآید              یا جان رسد به جانان یا جان ز تن درآید

الهی همه خداجویان را از هر دین و مذهب از هر ملت و نژاد دستگیری کن و به دین اسلام و مذهب اهل بیت علیهم السلام هدایت فرما.

غم عشق، عبدالقائم شوشتری،ص19


نوشته شده در شنبه 91/4/10ساعت 2:59 عصر توسط یاس نظرات ( ) |

هرگز حضور حاضر غایب شنیده ای؟          من در میان جمع و دلم جای دیگر است


سعدی


نوشته شده در جمعه 91/4/2ساعت 12:50 صبح توسط یاس نظرات ( ) |

آخه من عاشقشم، اون دوست داره.....

سال اوّل انقلاب بود.یکی از همکاران بود.فرد خوبی بود؛انسان پاک و سالم و نمازخوان.ولی صبحها که سرکار میآمد؛صورتش را حسابی برق میانداخت. یک بار با حالتی خیلی صمیمی، به من گفت:آخر این ریش چیست که تو می گذاری؟ من را ببین؛ ببین صورتم چقدر قشنگ و نرم است.خیلی صادقانه و با صفا اینها را به من گفت.من حال و هوای او را میشناختم.شروع نکردم به استدلال علمی کردن یا آیه و روایت خواندن که زدن صورت با تیغ چه مضرّاتی دارد و خلاف شرع است و نباید ریش را تراشی.

با همان حال و هوای جوانی گفتم:اگر شما دختر خانمی را دوست داشته باشی و دلت بخواهد یک جوری در دلش جا کنی؛اگر خبردار شوی آن دختر خانم آقایی را دوست دارد که مثلاً کت و شلوار سورمه ای تنش باشد؛ بالاغیرتاً فردا نمیروی خیاطی بدهی یک دست کت و شلوار سورمه ای برایت بدوزند؟ گفت: آری.گفتم:هیچ سؤال میکنی که رنگ سورمه ای چرا بهتر از رنگ قهوه ای است؟ چه خاصیتی دارد که انسان کت و شلوار سورمه ای بپوشد؟مهم برایت این است که دل آن دختر خانم متوجه تو شود. تو هم میدانی که این خانم کسی را دوست دارد که کت و شلوار سورمه ای تنش باشد؛ لذا از فردا کت و شلوار سورمه ای میپوشی.گفت:درست میگویی.

گفتم:راستش را به تو بگویم؛من هم عاشق کسی شده ام که مردها را ریشو دوست دارد؛من هم میخواهم در دل او راه پیدا کنم.او خدا است.

گفت:ازکجا می دانی او مردهای ریشو را بیشتر دوست دارد؟گفتم:دلیلش این است که همه ی کسانی که او خیلی دوستشان دارد؛ریش داشته اند.یقین دارم پیغمبر اکرم،امیرالمؤمنین،امام حسن و امام حسین علیهم االسلام ریششان را نمیتراشیدند.خدا اینها را خیلی دوست دارد.چون من هم میخواهم در دل خدا جا کنم؛من هم خودم را به شکل آنها در آورده ام.اصلاً هم برایم مهم نیست که ریش بگذاریچه خاصیتی دارد؛بتراشی چه خاصیتی دارد و کدام یک زیباتر است؟مهم این است که در دل او راه پیدا کنم.

بعد داستانی تعریف کردم. روایت است در زمان حضرت موسی علیه السلام،فرعون دلقکی داشت.دلقک ادای موسی را در میآورد و فرعون را میخنداند. قرار شد بنی اسرائیل مصر را ترک کنند. در مسیرشان به رود خروشان نیل رسیدند. به امر خدا، حضرت موسی علیه السلام عصایش را به رود نیل زد؛ رود نیل شکافته شد. بنی اسرائیل از رود نیل عبور کردند. فرعون و لشکریانش به وسط رود که رسیدند،خدا به آب امر کرد که دوباره به هم وصل شود.همه غرق شدند جز آن دلقک بود که زنده ماند.حضرت موسی علیه السلام به خدا عرض کرد:خدایا این دلقک که بیش از همه مرا اذیت کرد. چرا او نجات پیدا کرد؟ پاسخ آمد که موسی من تو را دوست میدارم.این دلقک خود را به شکل تو که محبوب منی در میآورد.من دلم نیامد او را که خودش را به شکل تو در میآورد؛غرق کنم.

بعد به آن همکارم گفتم:ما که نمیتوانیم مثل ائمه ی معصومین باشیم؛اقلاً  مثل آن دلقک، قیافه ی ظاهری مان را شبیه آنها کنیم. شاید به سبب این شباهت ظاهری، رحمت الهی شامل حال من هم شد.

برای خانمها هم در بحث حجاب، همین است؛ خدا زن چادری را بیشتر دوست دارد. این که مقنعه و مانتو و ...، حجاب اسلامی است، یا نیست؛ من اصلاً کاری به این حرفها ندارم. آیا دلت می خواهد خدا دوستت داشته باشد؟ آیا دلت میخواهد در دل خدا جا کنی؟ حضرت زهرا سلام الله علیها که خدا دوستش دارد و حبیبهی خدا است؛ چادر داشت یا نداشت؟ من اصلاً کاری به این ندارم که چادر خاصیت دارد یا ندارد. پس چرا تو خودت را مانند آن دلقک، شبیه به حضرت زهرا نمیکنی تا به اصطلاح، در دل خدا راه پیدا کنی؟

مهدی طیب


نوشته شده در چهارشنبه 91/3/31ساعت 8:1 عصر توسط یاس نظرات ( ) |

خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن      ز غمهای دگر غیر از غم عشقت رها کن




نوشته شده در یکشنبه 91/3/28ساعت 3:22 عصر توسط یاس نظرات ( ) |

بابام یه عمه داره که من خیلی دوسش میدارم. این عمه که ایشالا خدا بهش عمر با عزت 1200 ساله بده ،میشه گفت تنها  بازمانده از قدیمیای فامیله بابامه. این عمه تنها کسیه که الان هست و پدربزرگ بابام(یعنی بابای خودش) رو دیده.یعنی هستن هنوزا ولی ما رفت آمد نداریم و اصن نمیشناسیمشون. این عمه جون هر سری میاد خونمون کلی خاطره از گذشته ها تعریف می­کنه و من کلی باهاش حال میکنم...خیلی دوسش دارم.

ما یه کتابخونه بزرگ داریم که تقریبا نصف کتاباش(یه ذره کمتر) کتابای پدربزرگ بابامه، همه بهش میگن مرحوم حاج آقا. یه عکس هم از مرحوم حاج آقا تو طبقه کتابخونه هست.

هر دفعه که عمه میاد کلی از حرفامون راجع به کتابا و مرحوم حاج آقاست. خاطره این سری عمه خیلی به دلم نشست و برام قشنگ بود، آخه تا حالا از این دید بهش نگاه نکرده بودم.

عمه میگفت ظهر که میشد بعد نماز واسه آقام غذا می بردم تو اتاقش که مشغول مطالعه بود. همیشه یه عالمه کتاب دوروبرش بود و داشت می خوند و می نوشت. می رفتم یه ساعت دو ساعت بعدش می اومدم ، می دیدم که غذا هنوز دست نخورده است. می گفتم آقا تو که هنوز غذا نخوردی!!! نگاه می کرد میگفت: غذا آووردی؟!!  می گفتم: آقا اصلا حواست نیست؟؟؟ می گفت : بَبَم من دارم با آقا امام صادق علیه السلام صحبت می کنم، دیگه چیزی دیگه نمی فهمم.

خیلی واسم قشنگ بود، خیلی.....نمی دونم چه کتابی می خوندن ولی  اینی که خوندن حدیث اینقد واسشون بزرگ بود، انقد ملموس بود که می گفتند دارم با آقا امام صادق صحبت میکنم....خیلیه....ماها اگه یه وقت احیاناً اشتباهی بشه و بریم سراغ حدیث، اگه خیلی خوب باشیم، سعی می کنیم که بفهمیم که امام چی می گن و به ترجمه اش دقت میکنیم، اما تا حالا نشده به این فک کنیم که الان امام علیه السلام نشسته اند و دارن با ما حرف می زنن!!!!!!!!!!


نوشته شده در پنج شنبه 91/3/25ساعت 11:52 صبح توسط یاس نظرات ( ) |

غم عشقت بیابان پرورم کرد          هوای وصل بی بال و پرم کرد

به مو گفتی صبوری کن صبوری          صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد


باباطاهر


نوشته شده در پنج شنبه 91/3/25ساعت 1:31 صبح توسط یاس نظرات ( ) |

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

Design By : Pichak