آخه من عاشقشم، اون.... - ... یاس ...
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

... یاس ...

آخه من عاشقشم، اون دوست داره.....

سال اوّل انقلاب بود.یکی از همکاران بود.فرد خوبی بود؛انسان پاک و سالم و نمازخوان.ولی صبحها که سرکار میآمد؛صورتش را حسابی برق میانداخت. یک بار با حالتی خیلی صمیمی، به من گفت:آخر این ریش چیست که تو می گذاری؟ من را ببین؛ ببین صورتم چقدر قشنگ و نرم است.خیلی صادقانه و با صفا اینها را به من گفت.من حال و هوای او را میشناختم.شروع نکردم به استدلال علمی کردن یا آیه و روایت خواندن که زدن صورت با تیغ چه مضرّاتی دارد و خلاف شرع است و نباید ریش را تراشی.

با همان حال و هوای جوانی گفتم:اگر شما دختر خانمی را دوست داشته باشی و دلت بخواهد یک جوری در دلش جا کنی؛اگر خبردار شوی آن دختر خانم آقایی را دوست دارد که مثلاً کت و شلوار سورمه ای تنش باشد؛ بالاغیرتاً فردا نمیروی خیاطی بدهی یک دست کت و شلوار سورمه ای برایت بدوزند؟ گفت: آری.گفتم:هیچ سؤال میکنی که رنگ سورمه ای چرا بهتر از رنگ قهوه ای است؟ چه خاصیتی دارد که انسان کت و شلوار سورمه ای بپوشد؟مهم برایت این است که دل آن دختر خانم متوجه تو شود. تو هم میدانی که این خانم کسی را دوست دارد که کت و شلوار سورمه ای تنش باشد؛ لذا از فردا کت و شلوار سورمه ای میپوشی.گفت:درست میگویی.

گفتم:راستش را به تو بگویم؛من هم عاشق کسی شده ام که مردها را ریشو دوست دارد؛من هم میخواهم در دل او راه پیدا کنم.او خدا است.

گفت:ازکجا می دانی او مردهای ریشو را بیشتر دوست دارد؟گفتم:دلیلش این است که همه ی کسانی که او خیلی دوستشان دارد؛ریش داشته اند.یقین دارم پیغمبر اکرم،امیرالمؤمنین،امام حسن و امام حسین علیهم االسلام ریششان را نمیتراشیدند.خدا اینها را خیلی دوست دارد.چون من هم میخواهم در دل خدا جا کنم؛من هم خودم را به شکل آنها در آورده ام.اصلاً هم برایم مهم نیست که ریش بگذاریچه خاصیتی دارد؛بتراشی چه خاصیتی دارد و کدام یک زیباتر است؟مهم این است که در دل او راه پیدا کنم.

بعد داستانی تعریف کردم. روایت است در زمان حضرت موسی علیه السلام،فرعون دلقکی داشت.دلقک ادای موسی را در میآورد و فرعون را میخنداند. قرار شد بنی اسرائیل مصر را ترک کنند. در مسیرشان به رود خروشان نیل رسیدند. به امر خدا، حضرت موسی علیه السلام عصایش را به رود نیل زد؛ رود نیل شکافته شد. بنی اسرائیل از رود نیل عبور کردند. فرعون و لشکریانش به وسط رود که رسیدند،خدا به آب امر کرد که دوباره به هم وصل شود.همه غرق شدند جز آن دلقک بود که زنده ماند.حضرت موسی علیه السلام به خدا عرض کرد:خدایا این دلقک که بیش از همه مرا اذیت کرد. چرا او نجات پیدا کرد؟ پاسخ آمد که موسی من تو را دوست میدارم.این دلقک خود را به شکل تو که محبوب منی در میآورد.من دلم نیامد او را که خودش را به شکل تو در میآورد؛غرق کنم.

بعد به آن همکارم گفتم:ما که نمیتوانیم مثل ائمه ی معصومین باشیم؛اقلاً  مثل آن دلقک، قیافه ی ظاهری مان را شبیه آنها کنیم. شاید به سبب این شباهت ظاهری، رحمت الهی شامل حال من هم شد.

برای خانمها هم در بحث حجاب، همین است؛ خدا زن چادری را بیشتر دوست دارد. این که مقنعه و مانتو و ...، حجاب اسلامی است، یا نیست؛ من اصلاً کاری به این حرفها ندارم. آیا دلت می خواهد خدا دوستت داشته باشد؟ آیا دلت میخواهد در دل خدا جا کنی؟ حضرت زهرا سلام الله علیها که خدا دوستش دارد و حبیبهی خدا است؛ چادر داشت یا نداشت؟ من اصلاً کاری به این ندارم که چادر خاصیت دارد یا ندارد. پس چرا تو خودت را مانند آن دلقک، شبیه به حضرت زهرا نمیکنی تا به اصطلاح، در دل خدا راه پیدا کنی؟

مهدی طیب


نوشته شده در چهارشنبه 91/3/31ساعت 8:1 عصر توسط یاس نظرات ( ) |


Design By : Pichak