آدم باانصاف یعنى آدمى که در مسائل مربوط به خود مىتواند بىطرفانه درباره خودش قضاوت کند و احیاناً در جایى که خودش مقصر است، حکم علیه خودش صادر کند.
مىگویند مرحوم شیخ انصارى هیکل کوچکى داشته و چشمهاى ایشان هم مقدارى بهم خوردگى داشته است (تراخمى بود مثل بسیارى از مردم خوزستان، چون ایشان خوزستانى بودند). همچنین خیلى مرد زاهدپیشهاى بود و لباسهاى ژنده و مندرسى مىپوشید، عمامه مثلًا کهنه و اینجورها. دو سه تا شاگرد هم بیشتر نداشت. در مسجدى تدریس مىکرد.
از قضا مرحوم آقا سیّد حسین (مرحوم سیّد حسین کوه کمرى از بزرگان اکابر علما و از مراجع تقلید زمان خودشان بودند) هم در همان مسجد تدریس مىکرد، ولى درسهایشان اینجور بود که اول شیخ مىآمد تدریس مىکرد، آن که تمام مىشد، آقا سیّد حسین مىآمد تدریس مىکرد. یک روز مرحوم آقا سیّد حسین وارد مسجد مىشود. از بازدیدى برمىگشت؛ دید دیگر فرصت نیست که به خانه برود و دومرتبه برگردد. هنوز حدود یک ساعت به درس مانده بود، گفت مىرویم در مسجد مىنشینیم تا موقع درس بشود و شاگردان بیایند. رفت، دید یک شیخ به اصطلاح ما جلنبرى هم آن گوشه نشسته، براى دو سه نفر تدریس مىکند. او هم همان کنار نشست ولى صدایش را مىشنید. حرفهایش را گوش کرد، دید خیلى پخته دارد تدریس مىکند و رسماً استفاده مىکند.حالا آقا سیّد حسین یک عالم متبحّر معروف قریب المرجعیة و او یک مرد مجهولى که آقا سید حسین تا امروز وى را اساساً نمىشناخته است.
فرداى آن روز گفت حالا امروز هم کمى زودتر بروم ببینم چگونه است، آیا واقعاً همینطور است؟ فردا عمداً یک ساعت زودتر رفت.باز یک کنارى نشست، گوش کرد، دید تشخیص همان است که دیروز بود؛ راستى این مرد، مرد ملّاى فاضلى است و از خودش فاضلتر. گفت یک روز دیگر هم امتحان مىکنیم. یک روز دیگر هم همین کار را کرد. برایش صددرصد ثابت شد که این مرد نامعروف مجهول از خودش عالمتر است و خودش از او مىتواند استفاده کند. بعد رفت نشست. شاگردانش که آمدند- هنوز آن درس تمام نشده بود- گفت:
شاگردان! من امروز حرف تازهاى براى شما دارم. آن شیخى که مىبینید آن گوشه نشسته، از من خیلى عالمتر و فاضلتر است. من امتحان کردم، خود من هم از او استفاده مىکنم. اگر راستش را بخواهید، من و شما همه با همدیگر باید برویم پاى درس او. خودش از جا بلند شد و تمام شاگردان هم یکجا رفتند به درس او.
به این می گویند آدم باانصاف
مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى، ج23، ص: 458
Design By : Pichak |