یاس - ... یاس ...
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

... یاس ...

بسم الله

وعظ همچنانکه در قرآن کریم آمده است یکى از طرق سه گانه دعوت (حکمت، موعظه، مجادله به نحو احسن) است.

تفاوت موعظه و حکمت در این است که

- حکمت تعلیم است و موعظه تذکار،

- حکمت براى آگاهى است و موعظه براى بیدارى،

- حکمت مبارزه با جهل است و موعظه مبارزه با غفلت،

- سرو کار حکمت با عقل و فکر است و سرو کار موعظه با دل و عاطفه،

- حکمت یاد مى‏دهد و موعظه یادآورى مى‏کند،

- حکمت بر موجودى ذهنى مى‏افزاید و موعظه ذهن را براى بهره بردارى از موجودى خود آماده مى‏سازد،

- حکمت چراغ است و موعظه باز کردن چشم است براى دیدن،

- حکمت براى اندیشیدن است و موعظه براى به خودآمدن،

- حکمت زبان عقل است و موعظه پیام روح، از این رو شخصیت گوینده در موعظه نقش اساسى دارد، بر خلاف حکمت.

در حکمت روحها بیگانه وار با هم سخن مى‏گویند و در موعظه حالتى شبیه جریان برق که یک طرف آن گوینده است و طرف دیگر شنونده به وجود مى‏آید و از این رو در این گونه از سخن است که

«اگر از جان برون آید نشیند لاجرم بر دل»

وگرنه از گوش شنونده تجاوز نمى‏کند.

در باره سخنان موعظه‏اى گفته شده است:

«الکلام اذا خرج من القلب دخل فى القلب و اذا خرج من اللسان لم یتجاوز الاذان»

سخن اگر از دل برون آید و پیام روح باشد در دل نفوذ مى‏کند اما اگر پیام روح نباشد و صرفاً صنعت لفظى باشد از گوشها آنطرفتر نمى‏رود.

مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏16(سیری در نهج البلاغه)، ص 498


قاصدک


پ.ن: تصویر؛ پاییز92 با دوربین 5 مگاپیکسلی موبایل.

 


نوشته شده در یکشنبه 93/1/17ساعت 1:51 عصر توسط یاس نظرات ( ) |

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها بعدد ما احاط به علمک

در پیشاروی روز بسیار بزرگ و سنگینی قرار داریم. 95 روز از شهادت رسول گرامی اسلام بیشتر نگذشته که داغ سنگین شهادت تنها یادگار رسول الله؛ فاطمه الزهرا، صدیقه کبری سلام الله علیها بر قلوب اهل بیت و دوستداران اهل بیت نشست.

نقل های دیگر 75 روز و مدت کوتاه تر 40 روز بعد از شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله هم نقل شده است. و اهل سنت که خواستند خیلی بین شهادت پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم و حضرت زهرا سلام الله علیها فاصله بیاندازند گفتند 6 ماه بوده است.

برای زمان شهادت حضرت هم دو نقل وجود دارد. یکی بین اقامه نماز ظهر و عصر و نقل دیگر بین نماز مغرب و عشا.


 

عرب هم در زمان دیدار و هم در زمان خداحافظی سلام میکنید

و حال سلام به معنای دوم به مادرمان چقــــــدر معنا دارد...

السلام علیک یا فاطمه الزهرا ...

 

 

وداعی با حضرت؛ دور از هر نوع تکلف و تصنع ادبی: 

« السلام علیک یا فاطمه الزهرا...

سلام بر تو ای فاطمه...

سلام بر تو که با یک چهله نشینیِ پیامبر صل الله و علیه و اله و سلم و  خدیجه کبری سلام الله علیها و با افطار میوه بهشتی نطفه تو در این عالم منقعد شد...

سلام بر تو که تولدت از مادر با دستیاری چهار بانوی بزرگ بهشتی، ساره و کلثوم و مریم و آسیه؛ و با کمک حوریان بهشتی صورت گرفت...

سلام بر تو که در پنج سالگی مادر را از دست دادی؛ اما خود مادرِ پدر شدی و غم خوار و حافظ و حامی او گشتی...

سلام بر تو که در 9 سالگی با مهریه ای که از فروش زره علی علیه السلام فراهم شد؛ به کابین او در آمدی و خود تا پایان عمر محافظت از علی را به عهده گرفتی...

سلام بر تو که در شب عروسی خود، جامه نو خویش را به سائل بخشیدی و با جامه کهنه به خانه شوهر رفتی...

سلام بر تو که کار خانه ات را با فضه ی خادمه به تساوی تقسیم کردی، تا هر کدام یک روز در میان کار کنید...

سلام بر تو که دستاس دستانت را خون آلود می ساخت و بند مشک آب بر گُرده و سینه ات خط کبودی بر جای گذارده بود...

سلام بر تو که رسول خدا تو را پاره ی تن و میوه ی دل و جان خویش نامید؛ و سرور بانوان تاریخ آفرینش خواند؛ و رضایت و سخط و خشنودی و خشم و محبت و عداوت و آزار و اذیت تو را رضایت و سخط و خشنودی و خشم و محبت و عداوت و آزار و اذیت خویش معرفی نمود...

سلام بر تو که در 18 سالگی و در حالی که به پنچمین فرزندت محسن، باردار بودی پدرت پیامبر را از دست دادی و مردم مدینه به جای تسلیت به خانه ات هجوم آوردند و درِ خانه را به آتش کشیدند و در نیم سوخته را با لگد شکستند و استخوان سینه ات را بین در و دیوار شکستند و با تازیانه بر تو حمله آوردند و با ضربات لگد فرزندت را به شهادت رساندند...

سلام بر تو که با پهلوی شکسته و فرزند سقط شده، برای نجات علی برخواستی و کشان کشان در کوچه خود را به آن رساندی و مانع بردن او شدی؛ ولی ضربات قلاف شمشیرِ قنفذ دستت را از علی جدا ساخت و بر زمین افتادی و آنگاه هرکس با هرچه در دست داشت بر تو هجوم آورد و تو را زیر ضربات خود گرفت...

سلام بر تو که به محض رهایی از دست مهاجمان، خود را به مسجد رساندی و تهدید کردی که اگر از علی دست برندارند نفرین میکنی و با این تهدید، ستون های مسجد از جا کنده شد و مدینه به لرزه درآمد و تنها به خواهش علی از نفرین کردن منصرف شدی...

سلام بر تو که با تنی رنجور و دلی خون و پهلویی شکسته، 40 شب همراه با علی و حَسَنِین به درِ خانه ی مهاجر و انصار رفتی و ماجرای غدیر و بیعتشان با علی را بازگو کردی و برای یاری علی از آنان کمک خواستی و بی پاسخ  و مایوس برگشتی...

سلام بر تو که در  مسجد پیامبر خطبه خواندی و کودتاچیان سقیفه را رسوا ساختی و از انصار یاری طلبیدی اما پاسخی دریافت نکردی و غریب و مظلوم مورد بدترین و بی شرمانه ترین توهین های خلیفه قرار گرفتی...

سلام بر تو که به جُرم حق طلبی و دفاع از علی صورتت با سیلیِ شقی ترین خلق خدا سیاه شد و مدهوش در کوچه بر زمین افتادی...

سلام بر تو که اهل مدینه حتی گریستن تو را تحمل نکردند و ناگزیر هر روز صبح همراه با حَسَنِین به بیرون مدینه و آن سوی بقیع  میرفتی و در بین الاحزانی که علی برایت تدارک دید تا شام اشک میریختی...

سلام بر تو که علی با شنیدن خبر رحلتت در مسجد بی هوش شد و با صورت بر زمین افتاد و پس از به هوش آمدن در فاصله ی مسجد تا خانه بارها بر زمین افتاد و با "یا فاطمه" گفتن دست به زانو گرفت و برخاست...

سلام بر تو که به خواهش علی، جان به پیکرت بازگشت و آنگاه هر دو بر غربت و مظلومیت یکدیگر و در غم جدایی از هم، با هم گریستید...

سلام بر تو که با دست مجروح به سختی اشک های علی را از گونه اش پاک میکردی و به صورت خود میکشیدی و میگفتی پدرم پیامبر فرمود: «اشک مظلوم آتش غضب الهی را فرو مینشاند.»  و علی! من از تو مظلوم تر کسی را نمی شناسم...

سلام بر تو که در غربت جان سپردی و در شب غسل داده شدی و کفن پوشیدی و غریبانه به خاک سپرده شدی...

سلام بر تو که به هنگام غسل دادنت، دست علی به بازوی متورمت رسید و از عمق جان ناله ای کشید و سر به دیوار نهاد و با صدای بلند گریست...

سلام بر تو که در وداع آخرینِ فرزندانت با پیکر بی جانِ تو فرشتگانِ آسمان به خروش آمدند و ملکوت هستی متلاطم گشت...

سلام بر تو که پس از دفنت علی دستهای خود را بر هم زد و دامان پیراهن عربی خود را تکان داد؛ یعنی، همه هستی ام از دستم رفت...

سلام بر تو که علی آرزو کرد که جانش همراه ناله اش از سینه اش بیرون می آمد و پس از تو دیگر زنده نمیماند...

سلام بر تو و غربت و مظلومیتت...

سلم بر تو و پدر و همسر و فرزندانت...

و نفرین بر قاتلان و ستمگران و غاصبان حقت...

و نفرین بر تماشاچیان ساکتی که سکوت و بی عملی شان به کودتاچیان بی دین و منافق و جنایت کار سقیقه جرئت چنین جسارت عظیمی را بخشید.»

 

السَّلامُ عَلَیکِ یا مُمْتَحَنَهُ امْتَحَنَکِ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صَابِرَهً و رَحمتُ اللهِ وَ بَرَکاتُه

 

مادرم


شهادت صدیقه کبری فاطمه زهرا صلوات الله علیها را به محضر فرزند برومند آن بزرگوار حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا لتراب مقدمه فداه، به حضور پیغمبر خاتم پدر بزرگوار فاطمه سلام الله علیها، به محضر امیرالمومنین شوی بزرگوار زهرای مرضیه، به پیشگاه حَسَنین و زِینَبِین علیهم السلام فرزندان آن بزرگوار، به سُلاله معصوم فاطمه زهرا سلام الله، ائمه طاهرین صلوات علیهم اجمعین و به همه ی دلدادگان آستان فاطمی و سرسپردگان و ارادتمندان آن بزرگوار تسلیت عرض میکنم.

امیدوارم خدای متعال با تعجیل در صدور امر فرج فرزند بزرگوار آن حضرت و گرفته شدن انتقام خون به ناحق ریخته شده ی فاطمه زهرا سلام الله علیها  و فرزند معصومِ مظلومِ او محسن و ائمه طاهرین علیهم السلام، ان شاالله مرهمی برقلوب شیعانِ آن بزرگوار بنهد و اندکی از بار این داغ کم بشود و دیدن دولت کریمه حضرت بقیه الله اعظم و شادی آن دیدار بتواند غم سنگین شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها را بر آنها تسلی ببخشد.»

 

اهل ولاء


نوشته شده در چهارشنبه 93/1/13ساعت 1:24 عصر توسط یاس نظرات ( ) |

بسم الله

مرا ببخش اگر زبانم برای واژه شاد باش به لکنت افتاده؛

چرا که اهل آسمان این روزها عزادار مادر عالم اند.

 ...

آخرین برف زمستانه

پنج شنبه 22اسفند92

طبیعت برفی

...

طبیعت برفی


اولین شکوفه های بهارانه

شنبه 24اسفند92

شکوفه بهاری

...

شکوفه بهاری


پ.ن1: عکس میندازم ولی عکاس نیستم. یکی از هزار ایرادی که عکاسی من داره و یکی از دوستان بهم متذکر شد، اینه که موقعیتم توی عکس مشخص نیست، معلوم نیست که عکس از کجا گرفته شده و من در کجا نسبت به سوژه قرار دارم. که این ایراد توی عکس های زمستانه بسیار مشهوده. عکس ها از توی ماشین و در حال حرکت گرفته شده. :)

پ.ن2: پیشنهاد میکنم این لینک ها رو بخونید؛ ضرر نمیکنید. :)

---» بهار انسانیت...

---» نوروز؛ از نگاهی دیگر...

---» عید پوریم، سیزده به در یا جشن کشتار ایرانیان!

پ.ن3: بخشش رو از بزرگان دینم یاد گرفتم. پس میبخشم هرکسی رو که به بخشش من نیازمنده. تو سالی که گذشت اگه به کسی بدی کردم(که مطمئنا کردم)، بدونه از روی غرض نبوده؛ امیدوارم او هم با تاثی از این سنت حسنه منو ببخشه.

پ.ن4: برایتان سالی پر از برکت و معنویت آرزومندم؛ نوروزتان فاطمی؛ التماس دعا.


نوشته شده در جمعه 93/1/1ساعت 1:21 صبح توسط یاس نظرات ( ) |

بسم الله الرحمن الرحیم

خدایا

مرا ببر

خسته شده ام

قلب شکسته ام قابل التیام نیست

اقیانوسی از شکست، آتشفشانی از درد، آسمانی از تنهایی مرا احاطه کرده است.

روح حساسم را کسی درک نمیکند.

من نمیخواهم، هرگز نمیخواهم کسی مرا درک کند.


مناجات های شهید چمران


پ.ن1: جوونی هام قسمت های قشنگ کتاب هایی که میخوندمو تو سررسیدم یادداشت میکردم.

پ.ن2: دیروز رفتیم فیلم "چ" رو دیدیم. خوب بود، ولی عالی نه! دکتر چمرانِ "چ" با شهید چمرانِ ذهن من تفاوت داشت.

پ.ن3: اولین و تنها کتابی که از (درباره ی) شهید چمران خوانده ام، "زمزمه های عاشقانه" ، مناجات های شهید چمران است. تقریبا 6 سال پیش. با دیدن "چ" مشتاق شدم که بیشتر بخوانم و بدانم.


نوشته شده در چهارشنبه 92/12/28ساعت 11:25 عصر توسط یاس نظرات ( ) |

بسم الله الرحمن الرحیم

اللَّهُمَّ أَعِنِّی عَلَى سَکَرَاتِ الْمَوْتِ 

 خدایا مرا در سختى هاى مرگ یارى ده


پارسال بود فک کنم؛ کاربر "عطر یاس" تو پیامرسان فید زد و گفت که یه مرده شسته.

از اون موقع خیلی رفتم تو فکر که آیا منم میتونم با مرده روبه رو بشم؟ منم میتونم مرده بشورم؟ منی که تا حالا مرده ندیدم!

این شد که تصمیم گرفتم یه بار برم بهشت زهرا سلام الله علیها و غسال خونه و شستن مرده رو ببینم

ببینم که منم میتونم یا نه!

بعد از چندین بار نشدن(!) خلاصه بالاخره با بچه های نت قرار گذاشتیم و دیروز رفتیم بهشت زهرا سلام الله علیها.


زیارت شهدا واقعا واقعا آدمو آروم میکنه. مخصوصا شهدای گمنام.

سرداران بی پلاک


من و "تشنه" قرار گذاشته بودیم که غسال خونه هم بریم اما بقیه بچه ها (آسمان، گمنامه، مسافرملکوت) خبر نداشتن و در عمل انجام شده قرار گرفتند. (با اینکه اولش مخالف بودند اما بعدش خیلی خوشحال بودند که اومدند)

پرسون پرسون رفتیم تا به "سالن های تطهیر" رسیدیم.

 سنگینی فضا رو میشد از همو ابتدای ورود حس کرد.


مرکز پذیرش عروجیان

مرکز پذیرش عروجیان


شلوغی، سردرگمی، بهت...

اشک، آه، ناله...

و

سالن های تطهیر

سالن های تطهیر


برای ورود دو دل شدم...

اما نه! باید میرفتم

وارد شدیم

غسال خانه


انتظار نداشتم انقدر زود به اصلش برسیم.

چقدر بد بودند دوتا مرده ای که ما دیدیم.

این جسم وقتی روح نداشته باشه چقدر ناچیز و بیهوده و بی مصرف و ... میشه.

اصلا ارزشی نداره.

متعفن و انزجار آور.

معلوم نبود هرکدوم از اونا تو زندگی شون چ طور بودند و چ کار کردند و چ از پیش فرستادند و الان در چ حالی هستند..

 

 

پ.ن1: ما چگونه ایم و چه کرده ایم و چه از پیش فرستاده ایم؟

پ.ن2: خیلی خیلی خیلی مفید بود واسم. خیییییییییلی. با اینکه فقط در حد چند نگاه دیدم، ولی واقعا خوب بود واسم. بهتون پیشنهاد میکنم. حتما برید و ببینید. ببینید این فانی بود دنیا را..

 پ.ن3: دوست دارم یه بار هم تو قبرهای خالی بهشت زهرا سلام الله علیها بخوابم :)

پ.ن4: فیدی که تو پیامرسان زدم: __http://parsiyar.ir/ahlevela/Feeds/8486360/__


نوشته شده در دوشنبه 92/12/26ساعت 9:19 عصر توسط یاس نظرات ( ) |

بسم الله 

همه فکر میکنند این شعرها برای توست

حال آنکه  من هنوز

برای از تو نوشتن

مشق میکنم

...

پاییز بهاری

...

پاییز بهاری

...

پاییز بهاری

...

پاییز بهاری

...

پاییز بهاری

...

پاییز بهاری

...

پاییز بهاری

...

پاییز بهاری

...

پاییز بهاری

...

پاییز بهاری

...

پ.ن1: 14 آذر 92 - دوربینِ 5مگاپیکسلیِ موبایل - پارک نزدیک خانه مان - بوته های آماده برای کاشته شدن.

پ.ن2: چ روز خوبی بود. چقدر قشنگ بود. چقدر لذت داشت. 

چقدر طراوت و تازگی، چقدر زندگی.

میتونستی خدا رو لمس کنی.

5 شنبه بود. یه 5 شنبه ی خوب. یه 5 شنبه ی خدایی.

نه مثل 5 شنبه های الان، سرد و بی روح و مرده.


نوشته شده در چهارشنبه 92/12/21ساعت 1:2 صبح توسط یاس نظرات ( ) |

[نوشته ی رمز دار]  


نوشته شده در پنج شنبه 92/12/15ساعت 7:22 عصر توسط یاس نظرات ( ) |

بسم الله

بله،  انسان خودش اسیر خودش میشود، خودش برده و بنده خودش میشود.

انسان دو مقام دارد، دو درجه دارد: درجه دانى، درجه حیوانى، و درجه عالى، درجه انسانى.

پیغمبران آمده اند که آزادى معنوى بشر را حفظ کنند، یعنى چه؟ یعنى نگذارند شرافت انسان، انسانیت انسان، عقل و وجدان انسان، اسیر شهوت انسان بشود. اسیر خشم انسان بشود، اسیر منفعت طلبى انسان بشود. این معنى آزادى معنوى است.

هروقت شما دیدید بر خشم خودتان مسلط هستید نه خشم شما بر شما مسلط است، شما آزادید.

هر وقت دیدید شما بر شهوت خودتان مسلط هستید نه شهوت بر شما بر شما، شما آزادید.

هر وقت شما دیدید یک درآمد غیرمشروع در مقابل شما قرار گرفت و این نفس شما اشتیاق دارد مىگوید این درآمد را بگیر، اما ایمان و وجدان و عقل شما حکم میکند که این نامشروع است، نگیر و بر این میل نفسانى خودتان غالب شدید، بدانید شما از نظر معنوى واقعا انسان آزادى هستید،

اگر شما دیدید یک زن نامحرم دارد میرود و حس شهوت شما. شما را تحریک میکند به چشم چرانى و تعقیب کردن، ولى یک وجدانى بر وجود شما حاکم است که شما را منع میکند و تا فرمان میدهد فرمانش را اطاعت میکنید بدانید شما آزادمرد هستید.

 اما اگر دیدید تا چشم یک چیزى را میخواهد میدوید دنبالش، شکم یک چیزى رامیخواهد میدوید دنبالش، شما اسیرید، برده و بنده هستید.

 

شهید مطهری، آزادی معنوی، ص30


آزادی معنوی


پ.ن: کلا با شهید مطهری حال میکنم. و اینجا از اینکه مثال آوورده بود خوشم اومد؛ مثال های زیادی دیگه ای هم داریم. مثلا واسه خانوما وقتی از جلوی یه مغازه رد میشی دل یهو میره واسه طلا و لباس و ... یا نه اگه نیاز نداشته باشی واست مهم نیست و عبور میکنی؟ 

میتونیم خودمونو بسنجیم.  آزادیم یا بنده؟


نوشته شده در چهارشنبه 92/12/14ساعت 11:43 صبح توسط یاس نظرات ( ) |

"انا لله و انا الیه راجعون" ... هر وقت لازم شد رمز مطلبو صفحه ی آخر کتاب مصباح الهدی نوشتم.  


نوشته شده در سه شنبه 92/12/6ساعت 10:29 عصر توسط یاس نظرات ( ) |

هو

مـِـی خواهم و معشوق و زمینی و زمانی

کو باشد و من باشم و اغیار نباشد

سعدی

-----

بعدا نوشت:

      برای رفع ابهام :)

مدتی است کتاب "العبد" ؛ تحلیلی بر سیر و سلوک جامع فقه و عرفان، عبد خدا، محمد تقی بهجت (ره)، را میخوانم.

 " خود میفرماید:

«عاقبت ذکر عجایب و غرایب است؛ اَنَا جَلیسُ مَن ذَکَرَنی. »

یعنی خدا همنشین شخص ذاکر میشود و او که خدا همنشین همیشگی اش است تاب جدایی از معشوقش را ندارد و زبان حالش چنین است که:

مـِـی خواهم و معشوق و زمینی و زمانی

کو باشد و من باشم و اغیار نباشد "

العبد-صص 46و47


نوشته شده در چهارشنبه 92/11/30ساعت 10:12 عصر توسط یاس نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >

Design By : Pichak