بسم الله افسوس که عمری پی اغیار دویدیم از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم بس سعی نمودیم که بینیم رخ دوست جانها به لب آمد رخ دلدار ندیدیم ما تشنه لب اندر لب دریا متحیر آبی به جز از خون دل خود نچشیدیم ای بسته به زنجیر تو دلهای محبان رحمی که در این بادیه بس رنج کشیدیم رخسار تو در پرده نهان است و عیان است بر هر چه نظر کردیم رخسار تو دیدیم چندان که شب و روز به یاد تو نشستیم از شام فراقت چه سحرگه ندمیدیم تا رشته طاعت به تو پیوست نمودیم هر رشته که به غیر ببستیم بریدیم شاها به تولای تو در مهد غنودیم بر یاد لب لعل تو ما شیر مکیدیم ای حجت حق پرده ز رخسار بر افکن کز هجر تو ما پیرهن صبر دریدیم ما چشم به راهیم به هر شام و سحرگاه در راه تو از غیر خیال تو رهیدیم ای دست خدا دست برآور که ز دشمن بس ظلم بدیدیم و بسی طعنه شنیدیم شمشیر کجت راست کند قامت دین را هم قامت ما را که ز هجر تو خمیدیم شاها ز فقیران درت روی مگردان بر درگهت افتاده به صد گونه امیدیم
پ.ن1: اللهم عجل لولیک الفرج پ.ن2: این شعر رو عموی پدرم (عمو کمال) تو کتاب کشکول مرحوم حاج آقا نوشته اند. ""چون خواستم خوشه خود را داخل خرمن کنم و خطی هم از من در این جنگ بیاد کار نماید لذا در یوم دوشنبه 17ع1 برابر پنجم مرداد ماه 1343 بید اقل السادات و الذاکرین قلمی گردید کمال الدین... .""
پ.ن3: سرچ کردم! برای این شعر سایتهای مختلف، شاعرای متفاوتی رو ذکر کرده بودند و من آخر نفهمیدم که شاعرش کیه!
Design By : Pichak |